هشتمین برنامه از مجموعه برنامه های اینترنتی رادیو موعود با موضوع صدای انتظار جهت دانلود بر روی سرور سایت قرار گرفت. در این برنامه که طبق روال همیشه تحلیل مسائل روز از زبان استاد اسماعیل شفیعی سروستانی بیان میشود ایشان به تشریح اثرات دعای ندبه در برنامه زندگی روزمره بشر پرداخته است . به امید آنکه این خدمت بسیار کوچک در پیشگاه امام عصر علیه السلام مقبول واقع شود
هشتمین برنامه رادیویی صدای انتظار + صوت
تاریخ فرهنگی قبیله رنگ خدا
(دعای ندبه، نقشه سری خداوند برای راهبرد مؤمنان)
بالأخره پس از دو ماه انتظار، هفتاد و چهارمین نشست از سلسله نشستهای موعود، با موضوع «تاریخ فرهنگی رنگ خدا»، در حالی که تنها چند روز از عید سعید فطر می گذشت به بار نشست. در این نشست، علاوه بر همراهیان همیشگی موعود، جمعی از دانش آموزان دبیرستانی و جوانان بسیجی نیز حضور داشتند.
«اسماعیل شفیعی سروستانی» سخنران این نشست، با این مقدمه سخنان خود را آغاز کرد:
«ما دعا را وسیله ای برای گرفتن حاجات شخصی خویش می شناسیم در حالی که دعا کارکردهای گوناگون دارد؛ بیایید گونه ای دیگر دعا بخوانیم»
مدیر مسئول موسسه ی موعود، در توضیح مقدمه خود، سخنان خود را این چنین ادامه دادند:
«بین عوام مردم ، دعا از جایگاه خاصی برخوردار است؛ دعا نگاه و رویکرد انسان فقیر، مسکین و ضعیف است به سوی آفریدگار غنی و قوی. از سویی موجودی فقیر و نیازمند و از دیگر سو، وجود متعالی قادری رئوف که منتظر است دستی به آسمان بلند شود تا دستگیری کند . رویکردی زیباتر از این نمی توان در عالم دید: برخاستن دست نیاز براستان بی نیاز.
با وجود انکه منابع دعایی موجود در میان منابع شیعی، کاملترین، زیباترین و غنی ترین منابع در بین تمامی ملل و نحل هستند و با این همه غنا و سرشاری، رویکرد ما در خور و شایسته ی این منابع نیست. شأن دعا به دلیل نداشتن علم و معرفت، پاس داشته نمی شود. ما عادت کرده ایم زمانی به سوی دعا برویم که قصد اعلام نیاز داریم. در حالی که تمام شوون دعا این نیست و دعا، واجد شئوون وکارکردهای مختلفی است.»
ایشان در ادامه، برخی کارکردهای دعا را برشمردند و از جمله به شش مورد اشاره کردند:
- این منابع ارائه دهنده ی راهبردها و استراتژی های قوی و مطمئن هستند برای بودن و زیستن درعرصه زمین . دلیل اطمینان بخش بودن دعا این است که ادعیه، صادر شده از سوی معصومین (علیهم السلام) هستند و منبع وحیانی دارند.
- ادعیه اهل خلوت، برای ارتباط معنوی با ساخت قدسی ربّ العالمین مناسب است. هر انسانی بنا بر ظرفیت و معرفتش بهره ای از خلوت و ارتباط معنوی اش با خداوند می برد.
- تبیین و تفسیر نقشه کلی الهی در ادعیه صورت پذیرفته است. چنانچه برای رسیدن مقصدی در شهر و کوچه و خیابان، نیازمند نقشه هستیم، در جاده ی طول و دراز زندگی نیز از سوی خداوند عالمیان، نقشه ای برای هدایت اقوام در ادعیه گنجانده شده است. در واقع، ادعیه، دستورالعملی است که خداوند ازطریق اولیا خودش برای استفاده و بهره گیری از جهان آفرینش و رسیدن به سعادت، ترسیم کرده است.
- تفسیر و تبیین فروع و اصول فکری و اعتقادی ولایی شیعه نیز در ادعیه موجود است.
- این منابع، منبع نظری مبانی و مبادی اعتقادی نیز هستند.
رازماندگاری این ادعیه:
استاد شفیعی سروستانی، پس از بیان برخی رویکردها به ادعیه، پرسشی مطرح کردند: چرا چنین مطالب مهمی در ادعیه و در قالب دعا مطرح شده است؟ ایشان، در پاسخ این پرسش به سه نکته اشاره کردند:
«نخست آنکه: این قالب، به حفظ ان مطالب مهم، کمک کرده است. در واقع، این قالب دعایی، مانند حرز از مضامین دعا، حفاظت می کند.
در ثانی: ادعیه، زمانی از سوی معصومین صادر شده است که در سخت ترین و مشقت بارترین دوران زندگی خود به سر می بردند. برای مثال، زیارت جامعه ی کبیره از امام هادی (علیه السلام) صادر شده است آن هم زمانی که ایشان به سامرا تبعید شده بودند و در محاصره ی نظامی نگهبانان خلیفه، روز و شب می گذاردند. معلوم است که در این حالت، امام نمی توانستند حتی با شیعیان ارتباط برقرار کنند چه برسد آنکه برای آنها سخنرانی کنند. بدین ترتیب، مفاهیمی که می خواستند به مردم برسانند در قالب دعا ارائه کردند. دشمنان و بیگانگان، به قالب دعا توجه نمی کنند چرا که معرفت آنها در حدی نیست که بخواهند از قالب دعایی، مسائل اعتقادی را دریافت کنند. علاوه بر این، خداوند نیز حافظ دعایی است که صادر شده است.
نکته ی سوم آنکه: زبان ادبی و زیبای دعا، باعث شده است که این متون، در قلب مردم جایی باز کند؛ در حالی که اگر این مضامین در قالب مجموعه ای از مقالات بیان می شد، مردم به ادعیه بسیار کمتر از زمان حاضر مراجعه می کردند.»
سردبیر مجله ی «موعود»، سخنان خود را با دسته بندی ویژگیهای مشترک دعا ادامه دادند:
«این ادعیه، هر چه که باشند، از ویژگیهای مشترکی برخورداند. همه ی آنها، کلامی رفیعی دارند. آهنگ کلام آن انسان را جذب می کند. اگر کسی قرآن را به خوبی نشناسد، با شنیدن عبارات ادعیه، گمان می کند که آیات قرآن است. چرا که علاوه بر آهنگین و فاخر بودن ادبیات ادعیه، مضامین آن نیز بسیار والاست. در ضمن هر دوی این متون، منبعی وحیانی دارند و از سوی خداوند فرود آمده اند.»
تاریخ، جاده ای از دیروز به سوی فردا
سخنران نشست در ادامه، حدیثی از امام صادق (ع) نقل کردند که به شیعیان امر کرده بودند در چهار عید بزرگ مسلمانان، دعای ندبه را بخوانند: جمعه، فطر، غدیر و قربان.
ایشان در توضیح حدیث گفتند: «در این روزها ارتباط معنوی با ساحت خداوندی راحت تر اتفاق می افتد. در دعای ندبه می توان به طور خلاصه و شسته رفته، مسائل اعتقادی را مرور کرد؛ مسائلی که در فراز و نشیب و در اثر روزمرگی، از یادمان رفته است.»
در این قسمت سخنرانی، بخشی از دعای ندبه پخش شد و سخنران همایش، فراز اول دعای ندبه را، مختص به «ماجرای رفته بر اولیاء الله» خواندند و ادامه دادند: «یکی از زیباترین مشخصات دعای ندبه این است که شما یک بار تاریخ فرهنگی رنگ خدا را در آن می بینید. رنگ خدا، رنگ فطرت است، رنگ زیبای ناب اهل ولایت و امامت. از این رو، دعای ندبه با این عبارت آغاز می شود: «اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلی ماجَرى بِهِ قَضاؤُ كَفى أَوْلِيائِكَ...»
شفیعی سروستانی، پس از تاکید بر اهمیت دانستن تاریخ بیان کرد که تاریخ، جاده ای است که از گذشته تا امروز کشیده شده است و ما سوار بر اتوبوسی هستیم ازاین جاده می گذرد.
نقاط عطف تاریخ، همان ایستگاه های اتوبوس هستند. ایشان در ادامه بیان کردند که گرفتاری بسیاری از جوانان در دام شبهات و افتادن آنها به دام فرقه ها، به خاطر آن است که منشا نخستین یا ایستگاه نخستین و نقطه ی شروع زندگی را حسب آموزه های تحریف شده، تاریک و مملو از جهل و نیستی و پوچی و خرافه می بینند. چیزی که در تمامی کتب و رسانه ها «انسانهای اولیه» خوانده می شود؛ انسانهایی که مثل حیوانات لباس می پوشیدند و غذا می خوردند و در کنار حیوانات زندگی می گردند. این تصوری است که جوانان از پدر و مادر اولیه اش دارد: سیاه و جاهلانه.
شفیعی سروستانی تاکید کرد: «برخی، زیرکانه، آن اعصار را قرین بدبختی نشان دادند که زمان حال را که خودشان ساختند نورانی جلوه دهند. اینها همه از گور اندیشمندان غربی یهودی زده بلند می شود.»
ایشان بیان کردند: «علت دیگری که بچه های ما در تور فرق گرفتار می شوند این است که زنجیره ی هدایت را از زنجیره ی ضلالت بازنمی شناسند. آنها جریان ضلالت و هدایت را نقطه ای می بینند و نه به صورت زنجیره..
یکی دیگر از علل گرفتاری ما این است که در سخنان ما، هیچ وقت سخن از نقشه کلی الهی به میان نمی آید. یعنی ما به اندازه ی سازنده ی یک دستگاه کوچک که برای دستگاهش دستورالعمل و راهنما می گذارد برای خالق دستگاه عظیم آفرینش قائل به نقشه و طرح نیستیم. ما از نقشه ی خداوند برای آینده ی جهان بی خبریم و به همین دلیل گرفتار شبهات می شویم
همچنین در مطالعات ما، سخنی از مکر قبیله ی لعنت، منکر، معاند ومخالف که در برابر قبیله ی نورو ایمان قرار می گیرند، وجود ندارد. آیا اگر به هر کدام از ما بپرسند زنجیره و سابقه ی قبیله ی لعنت را ترسیم کن، قادر به انجام آن هستیم؟ در حالی که این زنجیره همواره مشکلات فراوانی برای قبیله ی رنگ خدا، به وجود آورده و می آورد.
خوب است بدانیم که دعای ندبه، سرشار از این مفاهیم است.
سخنران نشست، پس از این با برشمردن ویژگیهای قبیله ی رنگ خدا، آن را ویژگیهای مشترک اولیاء الله خواند. ویژگیهایی از قبیل: خالص بودن برای دین خدا، برگزیده شدنآنها برای نعمتهای باارزش و زوال ناپذیرخداوند، زهد و کناره گیری آنان از مقامات و لذات پست دنیوی، وفاداری به عهد خداوند، ، محل فرود فرشتگان و اکرام شده با وحی، دارای دانش و علم سرشار و واسطه و روزی رسان مخلوقات.
صبغة الله در برابر لعنة الله
سردبیر ماهنامه ی موعود، در ادامه ی سخنان خود به توضیح عبارت «رنگ خدا» پرداختند .. ایشان با اشاره به آیه ی «صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ» (1) (اين است رنگ الهى و كيست خوش رنگ تر از خدا و ما پرستندگان اوییم)، ایشان ویژگی قبیله همرنگ خدا را از آیه 275 سوره بقره، پذیرش ولایت خداوند و ایمان آوردن به او بیان کردند: الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات إلى النور.
در مقابل این زنجیره، زنجیره ی دیگری قرار دارد که «لعنت الله» خوانده می شود: والذين كفروا أولياؤهم الطاغوت يخرجونهم من النور إلى الظلمات أولئك أصحاب النار هم فيها خالدون.
رگ رگست این آب شیرین و آب شور
در خلایق میرود تا نفخ صور
نیکوان را هست میراث از خوشاب
آن چه میراثست اورثنا الکتاب
شد نیاز طالبان ار بنگری
شعلهها از گوهر پیغامبری
شعلهها با گوهران گردان بود
شعله آن جانب رود هم کان بود
نور روزن گرد خانه میدود
زانک خور برجی به برجی میرود
هر که را با اختری پیوستگیست
مر ورا با اختر خود همتگیست
طالعش گر زهره باشد در طرب
میل کلی دارد و عشق و طلب (3)
نقاط عطف رفته در تاریخ رنگ خدا
سخنران همایش، هفت نقطه ی اشاره شده در دعای ندبه را از نقاط عطف تاریخ رنگ خدا و موثر در زنجیره اولیاء الله دانستند و به توضیح آن پرداختند:
جریان اول: راز میوه ممنوعه
دراولین فرازهای دعای ندبه می خوانیم:
فَبَعْضٌ أَسْكَنْتَهُ جَنَّتَكَ، إِلى أَنْ أَخْرَجْتَهُ مِنْها (برخی ازقبیله رنگ خدا) را در بهشتت مأوا دادی تا زمانی آنان را از بهشت بیرون راندی)
روایات بسیاری داریم که وقتی حضرت آدم (ع) آفریده شد، در بلندای عرش، انواری را دید که پیش از او آفریده شده بودند. وقتی از کیستی آنان سوال کرد، او را متوجه این اسامی کردند: لااله الله الله، محمد رسول الله و علی بن ابی طالب، امیرالمؤمنین و زوجه فاطمه سیدة نساء العالمین و الحسن و الحسین شباب اهل الجنه.
در همان لحظه، از حضرت آدم (ع) پیمانی اختصاصی گرفته شد که همواره از مقام این عزیزان، مراقبت نماید و از حسد ورزیدن درباره جایگاه آنان پرهیز کند. این پیمان، پیمان فطرت نامیده می شود.
تا اینکه ابلیس لعین، حضرت آدم و حوا را فریفت. برای آنکه بدانید چگونه به قلب آنان راه پیدا کرد مقاله ای مفصل راکه درباره ارتباط باشیاطین با عنوان «فراخوانی شیطان » نوشته ام، مطالعه کنید.
در واقع، می توان گفت، میوه ی ممنوعه ی حضرت آدم و حضرت حوا (علیها السلام)، نه سیب بود و نه گندم، بلکه مقام اهل بیت بود که نباید به آن نزدیک می شد مگر برای عشق ورزیدن به آنها.
چنانچه میوه ی ممنوعه ی همه ما، که روزی بر سر آن عهد بستیم نیز همین است. خداوند در روز الست این پیمان را از ما گرفت. در قرآن به آن اشاره شده است: «و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذريه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم گفتند چرا گواهى داديم تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم.» (4)
امام صادق (ع) فرمودند: «ما همان عهد و پیمان خداییم؛ هرکس به عهد ما وفا کند به عهد الهی وفا کرده است و هرکس با ما پیمان شکند با خداوند پیمان شکسته است.» (5)
وقتی این پیمان توسط کسی شکسته شود، از خداوند دور می گردد. چنانچه راز رانده شدن ابلیس لعین، از درگاه خداوند نیز همین بود: حسد ورزی به این اسماء متبرکه.
جالب اینجاست که زمانی که حضرت ادم (ع) به زمین هبوط کرد، تنها زمانی بخشیده شد که خداوند را به حرمت ان اسما مبارک ومقدس سوگند داد وطلب بخشش کرد. بنابراین سخن دعای ندبه، در این فراز چنین است: ای مردم! حصن حصین ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) به دور شماست، مراقب آن باشید و این حصن، پیمانی است که خداوند درباره ی این خانواده از شما گرفته است. مواظب میوه ی ممنوعه ی خود باشید.
جریان دوم: گذار از امت واحده
درفراز دیگردعای ندبه میخوانیم:
وَ بَعْضٌ حَمَلْتَهُ فى فُلْكِكَ، وَ نَجَّيْتَهُ وَ مَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَكَةِ بِرَحْمَتِكَ (برخى از انان را در كشتى نشانده، با هر كس ازایمان ا وردندگان همه را بارحمت خود از هلاكت، نجات دادى)
از ذریه ی حضرت آدم (ع) دو زنجیره ی نور و ظلمت، برپا شد: از نسل حضرت هابیل (ع)، حضرت شیث (ع) متولد شد و زنجیره ی پیامبران الهی ادامه یافت. از قابیل نیز زنجیره ی لعنت الله شکل گرفت.
از زمان حضرت آدم (ع) تا زمان حضرت نوح (ع)، امت واحده در زمین وجود داشت. «و (در آغاز) همه مردم امت واحدي بودند سپس اختلاف كردند، و اگر فرماني از طرف پروردگار تو (درباره عدم مجازات سريع آنان) نبود، در آنچه اختلاف داشتند ميان آنها داوري مي كرد.» (6)
کسانی که بین مردم اختلاف انداختند، مردم ثروتمند رفاه طلبی بودند که از حضرت نوح (ع) می خواستند غیر آنها را رها کند و به آنان امتیاز بدهد. بین این مردم ثروتمند ومردم عادی اختلاف افتاد و تازه در آن زمان، برای اولین بار «شریعت» برای رفع اختلاف نازل شد. حضرت نوح (ع) 950 سال برای هدایت این قوم تلاش کردند امّا آنها آنقدر شیاطین در جانشان رخنه کرده بود که برای نشنیدن فریاد نوح نبی (ع)، دست در گوششان فرو می بردند.
در نتیجه ی این وضع بلا نازل شد و حضرت نوح (ع) و اندک مومنان قومش، بر آبی که جهان را فراگرفته بود شناور ماندند تا زمانی که حضرت نوح (ع)، دست به آسمان بلند کرد و دوباره خداوند را قسم داد: «یا حمید بحقّ محمد....» و بدین ترتیب، کشتی نجات بخش نوح، نجات یافت.
سخن ندبه در این فراز می تواند چنین باشد: ای مردم! با نوح (ع) و در کشتی او باشید و الّا گرفتار قهر و عذاب خداوند خواهید شد.
جریان سوم: تاریخ فراموش شده
درفراز بعدی دعا می خوانیم:
وَ بَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِكَ خَليلاً، وَ سَأَلَكَ لِسانَ صِدْقٍ فِى الْآخِرينَ، فَأَجَبْتَهُ وَ جَعَلْتَ ذلِكَ عَلِيّاً (بعضی را به مقام خلّت خود برگزيده، درخواستش را كه وى لسان صدق در اممّ آخر باشد (يا نبى و ولىّ حق در فرزندانش تا قيامت باقى ماند) اجابت كرده و به مقام بلند رسانيدى)
غفلت از نقطه ی عطف عصر حضرت حضرت ابراهیم خلیل الرحمن (ع) یکی از مهمترین دلایل انحراف در قبایل بوده است. این دوران، اگر به درستی شناخته نشود، ما را در شناخت زنجیره ی رنگ خدا و لعنت الله، به اشتباه می اندازد. این دوره، دوره ای است که بنی اسرائیل در آن دست بردند تا تاریخ و آینده ی تاریخ را از آن کنند. چگونه؟ توضیح می دهیم.
حضرت ابراهیم (ع) در «اور»، زندگی می کردند. در زمان دولت نمرود و در دولت بابلی. وقتی که در اثر بت شکنی حضرت ابراهیم (ع)، ایشان را در آتش انداختند و آتش به امر خداوند سبحان، سرد گردید، نمرود با ایشان اجازه داد که با همسر و فرزندانشان از بابل بروند. بدین ترتیب حضرت ابراهیم (ع) به حرّان رفتند و مدتی بعد به بیت المقدس هجرت کردند.
حضرت ابراهیم (ع) همسری به نام ساره (سارا در تورات) داشتند که از ایشان بچه دار نمی شدند. به پیشنهاد ساره، نبی خدا (ع) با هاجر (سلام الله علیها) ازدواج کرد و پس از مدتی، حضرت اسماعیل به دنیا آمد. چندی بعد، ساره نیز باردار شد و اسحاق به دنیا آمد.
خداوند پس از به دنیا آمدن اسحاق، به حضرت ابراهیم دستور دادند که به سرزمین حجاز بروند و هاجر و اسماعیل (ع) را به آنجا ببرند. حضرت نیز زن و فرزند را در بیابان به امان خداودن رها کردند و بازگشتند. پس از مدتی، با گذر از آزمایشهای فراوان، حضرت ابراهیم خلیل الله (ع)، به مقام امامت رسیدند.
استاد اشاره کردند که از عصر حضرت ابراهیم (ع) دوشاخه نبوت وپیامبری شکل گرفت شاخه ای کوتاه که از اسحاق(ع) شروع می شد وتا حضرت عیسی (ع) ادامه می یافت. ما آنان را پیامبران بنی اسرائیلی می شناسیم.
شاخه دوم شاخه بلند بنی اسماعیل است که به پیامبر اخرالزمان یعنی رسول اکرم (ص)و امامان پس از ایشان می رسد.
اختلاف ودسیسه بنی اسرائیل به حسادت اینان برمی گردد درباره این شاخه و اینکه خداوند دین جهانی وکتاب کامل وحکومت جهانی رنگ خدارا در ان شاخه قرارداده است.
با پایان یافتن وقت ادامه بحث به نشست بعدی موکول شد.
شایان ذکراست سلسله نشست های فرهنگ مهدوی موعود پنجشبه اخر هرماه شمسی درمحل سالن اجتماعات مرکزافرینش های کانون پرورش فکری واقع در خیابان حجاب برگزار می شود وشرکت در این نشست ها برای عموم ازاد است .
پی نوشت:
1. بقره: 138
2. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 62
3. شعری از مولانا جلال الدین بلخی
4. اعراف: 172
5. الکافی، ج 1، ص 221
6. یونس: 19
7. مسند ابن حنبل، ج 1، ص 429
گزارش از پ.میعاد
ماهنامه موعود شماره 149 و 150
من نميتوانم اسم رهبر روي ايشان بگذارم، بزرگتر از اين است. نميتوانم بگويم شخص اوّل است، براي اينكه دومي در كار نيست. ايشان را نميتوان با هيچ تعبيري تعبير كنيم الّا همين كه مهدي موعود، عليه السّلام، است. امام خميني (ره)
مدير مسئول و سردبير: اسماعيل شفيعي سروستاني shafiee_sarvestani@mouood.org
صفحه شعر: رضا اسماعيلي مدیر ارشد هنري: مجيد قادري مدير هنري : وهب رامزي / باتشکر از همکاری محمد عمویی
ويراستار: واحد پژوهش حروفچيني: فخريالسادات بنيزهرا
فهرست موضوعات (لینک های غیرفعال به زودی فعال میشوند)
- به ظهور خود بيانديشيم
- گلستانه
- حضرت صاحبالامر كيست؟
- فضيلت شب نيمة شعبان
- تولّد انتظار، شمع رهايي
- دعاي شب و آه سحرگاه
- ماه در آينه
- ماه پري چهره
- هنرهاي دستي موعوديان
- امام و انبياء
- ميراثبر پيامبران
- ميراثبر ودايع امامت
- منافع وجودي امام|
- جزيرة خضراء و اقامتگاه امام
- اتّفاق مذاهب در موضوع موعود
- اشراف سياه و سازمانهاي مخفي
- امام زمان ما و آرزوهاي من
نویسنده های این شماره: اسماعيل شفيعي سروستاني / محمّد انصاري زنجاني / مريم ضمانتييار/ رضا قاسمزاده /
سيّد محمّدتقي موسوي / سهيلا صلاحي اصفهاني / شهاب مرادي / حسن جلاليان / مهدي سلطاني / علياكبر قرشي /
نشاني: تهران - صندوق پستي 8347 - 14155
تلفن هاي جديد موعود: 88941235 و 88941337 ـ 021 نمابر: 88941402 ـ 021
فیس بوک و آلبوم خانوادگی کاربران
فیس بوک یک سایت به اصطلاح و در لغت اجتماعی است که در چهارم فوریه سال ۲۰۰۴ راه اندازی شد؛ این سایت پس از گذشت مدت کوتاهی از آغاز فعالیت خود توانست مخاطبان زیادی را در کشورهای مختلف جهان از جمله “ایران” جذب کند . سیاست گذاران و موسسان این سایت اهداف گسترده سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را از تاسیس آن دنبال می کردند که نمونه ای از اهداف سیاسی آن را در حوادث پس از انتخابات در ایران مشاهده کردیم.
اما هدف از نگارش این گزارش بررسی اهداف سیاسی و اقتصادی فیس بوک در ایران نیست، بلکه قصد داریم تا تنها به گوشه ای از تاثیرات منفی “اجتماعی” و “فرهنگی” در این سایت که به بحث ایجاد “آلبوم تصاویر” و انتخاب یک “عکس” برای نمایه خود است بپردازیم. اما فعالیت این سایت در کشور ما غیر قانونی است و از همین روی برای مخاطبان اینترنتی قابل دسترسی نبوده و به اصطلاح “فیلتر” است؛ اما نباید این حقیقت را نادیده گرفت که این سایت نسبتا مخاطبان زیادی در ایران پیدا کرده است. “نام نویسی” نوشته ای است که با بزرگترین فونت پس از ورود به این سایت با آن مواجه می شوید و در ادامه آن می خوانید “نام نویسی رایگان است و همیشه خواهد ماند” که با کمی صرف وقت می توان به راحتی در این سایت عضو شد و به کاربران فیس بوک پیوست.
بر این اساس هر روز بر مخاطبان این سایت در کشورمان افزوده می شود و به نظر می رسد که به جای فیلتر و نادیده گرفتن اثرات مخرب آن بهتر است فکری اساسی برای این پدیده جدید کرد؛ چرا که با توجه با عدم هم خوانی آن با عقاید، سنت و عرف مردم ایران، صدمات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی گسترده ای را در آینده در بر خواهد داشت.
البته در ماه های اخیر جوانان دلسوز، معتقد و ارزشی به ناچار خود را در عرصه جدیدی از جنگ نرم دیده و با عضویت در این سایت به فعالیت های انقلابی در راستای حمایت از انقلاب و اسلام می پردازند و اصطلاحا مجبور به بازی در زمین حریف شده اند؛ چه آنکه قطعا آنها نیز از اثرات مخرب فرهنگی و اجتماعی این سایت مصون نخواهند بود زیرا که ماهیت این سایت حداقل با ارزش های ایرانی-اسلامی مردم جامعه ما همخوانی ندارد که هدف از این نگارش همانگونه که در آغاز کلام به آن اشاره شد پرداختن به این موضوع نیست. اما پس از عضویت در این سایت می توان از امکانات متعدد اینترنتی آن استفاده کرد؛ برای نمونه در این سایت می توانید با کسانی که دوست هستید گفتگو (چت) کنید یا نظرات خود را به اشتراک گذاشته و درباره آن بحث کنید؛ یا به دوست یابی بپردازید و حتی با دوستان دوست خود نیز آشنا شوید تا به یک باره اجتماع کوچک چند نفره شما و دوستانتان به یک اجتماع بزرگ چند صد نفره یا هزار نفره تبدیل شود! اما یکی دیگر از امکاناتی که این سایت در اختیار شما قرار می دهد و آسیب شناسی همین موضوع، بحث اصلی این گزارش است، “انتخاب عکس” و ” ایجاد یک آلبوم عکس” برای نمایه خود می باشد که متاسفانه روند تاسف باری را مخاطبان ایرانی در این بخش پیش گرفته اند و به نوعی در پازل از پیش تعیین شده غرب برای ترویج بی عفتی، بی بند و باری، بی غیرتی و بی حرمتی بازی می کنند. ” اقدامی بسیار تاسف بار و البته نگران کننده .
حتما می دانید که پس از عضویت در این سایت، تمام مخاطبان و کاربران فعال در آن می توانند به راحتی به نمایه شما دسترسی پیدا کنند و این اجازه را سایت و البته “خود شما” به دیگر کاربران داده اید که به راحتی شما را شناسایی کرده و در صورت لزوم به شما درخواست دوستی بدهند؛ اما نکته ای که واضح و مبرهن می باشد این است که پس از ورود به نمایه شخص دیگری اعم از دختر و پسر یا مرد و زن، شما عکس اصلی نمایه وی را مشاهده می کنید و تنها در بخش “عکس ها” یا همان “آلبوم عکس ها” کاربر می تواند دیگر تصاویر مربوط به خود را از دید شما پنهان کرده و آنها را تنها برای دوستان یا برخی از آنها به نمایش بگذارد.
اما بسیاری از کاربران ایرانی، (مخصوصا خانم ها) فیس بوک در بخش انتخاب “عکس نمایه خود” عکسی بد پوشش و بی حجاب را انتخاب می کنند که این موضوع نگران کننده است؛ کافی است شما نام یکی از همکاران، همکلاسی ها، هم دانشگاهی ها، هم محله ای ها و … را که احساس می کنید در این سایت عضو است را پس از عضویت در این سایت جستجو کنید، که در اغلب موارد در صورت عضویت این افراد، با عکس های “عجیبی” مواجه می شوید که باعث تاسف و ناراحتی شما می شود!
سوال اینجاست که چرا باید برخی از مردم کشورمان در مواجهه با این پدیده به این شکل منفعلانه برخورد کرده و به راحتی استحاله شوند؟ البته تمام کسانی که عکس های بد پوشش را در این سایت قرار می دهند جاهل مقصر نیستند و در حقیقت این موضوع را به عنوان یک عرف قبول کرده و باورشان شده که تنها در یک “اتاق خصوصی” که دوستان هم جنسشان آنها را می بینند مشغول زندگی روزمره خود هستند؛ و نا گفته نماند کسانی هم هستند که با اغراض فرهنگی و اجتماعی اقدام به این کار می کنند.
اما تمام ماجرا به “عکس نمایه” ختم نمی شود! در قسمت “آلبوم عکس ها” نیز بسیاری از کاربران فیس بوک با قرار دادن عکس های خصوصی و خانوادگی خود در انظار عمومی به حریم شکنی می پردازند؛ طوری که به نظر می رسد برایشان “عرفی موجه” شده است؛ در برخی از این موارد شما عکس های خانوادگی دوستان و همکاران خود را با پوششی متفاوت و البته نامناسب می بینید که برایتان باور کردنی نیست!
برای نمونه شما در پایان این گزارش عکس هایی را از نمایه برخی مخاطبان فیس بوک که خود آنها در اختیار عموم جامعه قرار داده اند و یا عکس هایی را که در قسمت “آلبوم عکس های” برخی کاربران این سایت و بدون دوست شدن با آنها می توان مشاهده کرد را می بینید، که با آنکه قطعا خود این افراد با کمال میل و رضایت آنها را در اختیار عموم قرار داده اند اما چهره آنها را به خاطر رعایت اخلاق شطرنجی کرده ایم.
به نظر می رسد غرب برای ترویج بدحجابی، بی عفتی، بی حرمتی و البته فحشا راه جدیدی را در پیش گرفته است که نیازمند هوشمندی مردم و البته مسئولان در مواجهه با آن است؛ که در صورت ادامه این روند نه “حریمی” می ماند و نه “حرمتی”
بسیاری از کاربران فیس بوک با قرار دادن عکس های خصوصی و خانوادگی خود در انظار عمومی به حریم شکنی می پردازند؛ در برخی از این موارد شما عکس هایی از دوستان و همکاران خود می بینید که برایتان باور کردنی نیست! این عکس ها تنها با چند دقیقه جستجو از میان هزاران عکسی که آزادانه در اختیار تمام کاربران “فیس بوک” قرار داده شده جمع آوری شده است؛ قضاوت با شما .
تولّد انتظار، شمع رهــــــــــــــــــــایی
سلام. فردا تولّد پدر یکی از بچّههاست. از دو هفته قبل، در حال تهیة کادو است. حتماً بودهای و دیدهای که هر زمان بحثهای دوستانهمان به «پدر» و «روز تولّد» ميرسید، یا موضوع را عوض ميکردم یا به بهانه ای از جمع خارج ميشدم.
سلام. فردا تولّد پدر یکی از بچّههاست. از دو هفته قبل، در حال تهیة کادو است. حتماً بودهای و دیدهای که هر زمان بحثهای دوستانهمان به «پدر» و «روز تولّد» ميرسید، یا موضوع را عوض ميکردم یا به بهانه ای از جمع خارج ميشدم.
حالا که نامه را ميخوانی، حتماً مثل همیشه لبانت پر از گل لبخند است. خب، ميگویی چه کنم؟ پدر ندارم، نمی توانم که تظاهر کنم یا دروغ بگویم.
تجسّمت ميکنم: «گوشة لبت را نرم ميگزی و گرم نگاهم ميکنی». خودت بگو. به بچّهها چه بگویم؟ بگویم من هم پدر دارم، امّا تا به حال به دیدنم نیامده؟ بگویم پدرم سپیدی برف است و روشنایی صبح و گرمی خورشید؟ بگویم همیشه گرمی دستان پدرم را بر شانههایم احساس کردهام امّا تا به حال او را ندیده ام؟ از کجا معلوم که بچّهها معنی حرفهایم را بفهمند؟ از کجا معلوم که به حرفهایم نخندند؟ از همة اینها گذشته، بگویم برای تولّدتان چه هدیه ای خریدهام؟ یک جفت جوراب، جاسوئیچی یا کیف پول؟
آخر شما با همة پدرهای دنیا فرق داری. کدام پدری است که بتواند سر امتحان ریاضی، جواب مسئلههای سخت را به یاد فرزندش بیاورد، یا اینکه دعاها و گریههای بی پایانش را پیش خدا ببرد.
بچّهها ميگویند: همة پدرها مثل هماند. همة پدرها مهربانند و بچّههایشان را دوست دارند. راستی! شما مرا دوست داری...؟
امشب ماه خیلی زیبا شده؛ شب چهاردهم ماه است؛ یک شب مانده به تولّد شما. طبق قرار همیشگیمان، بلند ميشوم و رو به ماه تعظیم ميکنم: «السلّام علیک یا اباصالح المهدی(عج)» دلم نمیآید نگاهم را از ماه بگیرم. احساس ميکنم باران نور بر دلم ميبارد، خورشید در دلم طلوع ميکند.
فردا، به بچّهها ميگویم: درست است که همة پدرها مثل هم اند، امّا پدر من از همة پدرها بهتر است. بیش از همة پدرها حضور دارد و اصلاً در روزمرّگی غرق نمی شود. پدر من، مثل پدر مریم، وقتی کارهایش زیاد ميشود، مرا فراموش نمیکند. مثل پدر آیدا، شبها دیر به خانه نمیآید. مثل پدر سارا مرا کتک نمیزند و مثل پدر فاطمه مرا لوس نمیکند. من پدرم را دوست دارم و... چشمانم را ميبندم، سرم را بالا ميگیرم و با شجاعت ميگویم: ... و پدرم هم مرا دوست دارد. فردا به همة بچّهها ميگویم: برای روز تولّد پدرم، به نیّت سلامتیاش، هزار صلوات خواهم فرستاد.
آقاجون! پدر خوب تمام بچّههای دنیا!
کاری کن که پدر مریم و آیدا و فاطمه و سارا هم کمی شبیه شما شوند.
کاری کن همة پدرها، بچّههایشان را دوست داشته باشند.
و نگاهم کن تا هیچ وقت فراموشت نکنم.
من امسال، شمع تولّدت را به نیّت خاموش شدن «شمع انتظار» روشن ميکنم.
شناخت خداوند به وسیله عقل
همگان با برج ایفل نماد شهر پاریس در کشور فرانسه آشنا هستند. حال اگر شخصی به شما بگوید که مقادیر زیادی آهن در این منطقه به طور طبیعی وجود داشته است و ناگهان انفجاری عظیم رخ داده و این برج سربرآورده حتما شما به او می خندید . زیرا این نما حاکی از آن است که گروهی این سازه را به وجود آورده است و این مسئله در همه سازه های ساخته دست بشر صدق میکند. حال اگر به اطراف بنگریم چطور میتوانیم وجودجهان به این عظمت را ساخته شده حوادثی تصادفی دانست...
مستند شناخت خداوند به وسلیه عقل دلایلی در اثبات وجودی خالقی دانا و حکیم در پس این سیستم هدفمند می باشد و این مباحث مطابق بر قرآن میباشد
دانلود : مستند شناخت خداوند به وسیله عقل
نمادهای آویخته بر شهر
روزهای آخر سال 91 بود، با یکی از دوستان که گفته بود در خرید و فروش تابلو فرش اشتغال پیدا کرده، تماس گرفتم و برای خرید 3 عدد تابلو فرش، سفارش دادم؛ امّا ظاهراً درخواستم عجیب یا خاص بود؛ چون با چند بار تماس و قول و قرار، به من گفت: پیشنهاد می کنم و ان یکاد... بخرید بهتر هم هست. امّا درخواستم عجیب نبود،
روزهای آخر سال 91 بود، با یکی از دوستان که گفته بود در خرید و فروش تابلو فرش اشتغال پیدا کرده، تماس گرفتم و برای خرید 3 عدد تابلو فرش، سفارش دادم؛ امّا ظاهراً درخواستم عجیب یا خاص بود؛ چون با چند بار تماس و قول و قرار، به من گفت: پیشنهاد می کنم و ان یکاد... بخرید بهتر هم هست. امّا درخواستم عجیب نبود،سه تا تابلو فرش میخواستم با نقش «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»؛ با هر طرح و کیفیّتی ... تأکیدی هم بر تشابه این سه نداشتم، فقط تابلوهایی باشند که از لحاظ محتوا، ارتباط با نام مبارک یا یکی فضائل بیشمار امیرالمومنین، علیّ بن ابی طالب(ع) داشته باشد؛ امّا پیدا نشد!
برایم جالب شد؛ به یکی از نقاط مرکزی شهر تهران که تقریباً بورس تابلو فرش و صنایع دستی است، رفتم و تقریباً تمام تابلو فرشهای مغازهها را با حوصله دیدم. تابلوها دو دسته بودند: مذهبی و غیر مذهبی؛ غیرمذهبیها اغلب تصاویر طبیعت و حیات وحش و چهره و ... بودند ـ که از نقد آنها میگذرم ـ و تابلوهای مذهبی هم منحصر بود، در انواع گوناگون و پرتیراژ «و ان یکاد» و در مواردی «چهار قل» و «دو قل»! و «آیـ[ الکرسی»، البتّه همه در حاشیه، آیه شریفه و «ان یکاد» و تعدادی هم تصویر «مسجدالحرام».
امّا نکته نگران کننده اینجا بود که از نمادها و شعارهای شیعی خبری نبود.
دایره درخواستم را گستردهتر کردم و گفتم: اگر اسامی خمسه طیّبه (علیهم السلام) (پنج تن) یا چهارده معصوم یا تابلوهایی مثلاً با تصویر بارگاه آقا علیّ بن موسی الرّضا (علیه السلام) یا نام یکی از اهل بیت و ... باشد هم خوبه. خلاصه تابلوهایی که وقتی بر دیواری نصب میشود نمادی و شعاری از شیعه بودن اهل منزل باشد. فروشندگان محترم و متدیّن با دلسوزی همراهی کردند و حتّی برخی با دیگران تماس گرفتند و یک عزیز هم همراهم شد، در سایر فروشگاهها و... امّا یافت نشد! در آخر سه تابلوی متفاوت از انواع گوناگون «و ان یکاد» انتخاب کردم و ...
آن روز دیدم که گویی مولا در بازار تابلو فرش و بین صاحبان تقاضا و کاسبان عرضه هم غریب است. یک سینه حرف موج میزند در دهان ما...
همان ماجرای تلخ همیشگی که یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت! ولی اینجا چرا؟! در مملکتی که محبّت علی و اولاد علی(ع) سکّه رایج بوده و هست.
آن روز برای چندمین بار دیدم که مدیریّتی فرهنگی در این امور نیست و بافنده و دلّال و فروشنده، همه چشم به تقاضای بازار دارند و بازار هم ـ بخش خارجی و غیر مذهبیاش که هیچ ـ بخش مذهبی هم به فکر دغدغههای شخصی و کاملاً فردی خودش هست؛ میخواهد چشم نخورد! و کم توجّه به هویّت شیعی ...
چشم زخم را رد نمیکنم؛ «العینُ حقٌ»، امّا با توجّه به اینکه تلاوت یا نصب آیه شریفه و ان یکاد ... هیچ تأثیری در جلوگیری از چشم زخم ندارد، این نکات مطرح است:
1. چرا اینقدر این آیه را همه جا میبینیم از کارت تبریک و پلاک طلا برای نوزادان و کودکان تا روی آثار هنری گوناگون؛ از جمله همین تابلوفرشها و...؟
2. اغلب مردم عزیز ما، در هر وضع و وضعیتی که هستند؛ زیبا و زشت، غنی و فقیر، از هر دَهک اقتصادی؛ بر این باورند که دیگران حتماً آنها را چشم خواهند زد! امّا چرا؟! گویی غباری از جنسِ خودپسندی و خود خاص پنداری بلند شده و بر سر و کلّه همه ما نشسته!
3. این نگاه، فاصلهها را بین خانوادهها بیشتر کرده و بیشتر میکند. متأسّفانه خیلی میبینم که افراد، معمولاً موفّقیتهای مالی و اقتصادی خود را حتّی المقدور از فامیل خود مخفی میکنند که مبادا چشم زخم و حسادت و سایر مزاحمتهای احتمالی و... امّا بدبختیها و نگرانیهایشان را راحتتر به اشتراک میگذارند! به قولی ختمها شلوغتر از عروسیهاست!
4. چرا اغلب، همین جماعتی که همیشه در هراس، از بلیّه چشم خوردن نگران و هراسان هستند، به دیگران و نعمتهای خدا به آنها، یا به دیده تحقیر و تمسخر نگاه میکنند یا حسادت و حسرت؟ به عبارتی با واکنش خود یا دل میشکنند یا ترسِ چشم زخم خوردن را در جان همنشین خود بیشتر میکنند؛ زیرا معمولاً کسانی که تنگ نظر هستند، بیشتر نگران حسد و آفات آن هستند.
5. چرا در ادبیات عامّه مردم در کوچه و بازار و فیلم و سریال عبارتهایی مؤثّر و نورانی مانند: سبحان الله ، ماشاءالله و تبارک الله و ... کمتر شنیده میشود. مثلاً شما در روز اگر با مردم، زیاد معاشرت دارید، چند بار خسته نباشید میشنوید؟ و چند بار ماشاءالله لا حول و لا قوه الا بالله العلیّ العظیم و یا حدّاقل ماشاءالله؟
6. بحث چشم زخم از لحاظ اجتماعی و فرهنگی بحث مهمّی است و نقش باورها و اضطرابها و افکار وسواسی در آن، بسیار اساسی است. انشاءالله بعداً به آن میپردازم؛ امّا سؤالاتم را این گونه
ادامه میدهم.
7. کاشیهای سردر منازل را جوانها شاید کمتر به یاد داشته باشند، ما هم از کودکی به یاد داریم که نام پنج تن بر آنها بود یا حدیث «ولایه علیّ بن ابی طالب حصنی» ... یا «بسم الله» و یکی از آیات کریمه قرآن، امّا در معماری امروزه ما به کلّی فراموش شده. بچّههای ما دیگر کاشیهای «ادخلوها بسلام آمنین» یا «هذا من فضل ربّی» و ... را دیگر نمیبینید.
8. چه شده که خانمهای ایرانی که در دوره پهلوی و قبل از آن و حتّی در دربار قاجار، از گردنبند «الله» و «پنج تن» و «شمایل (تمثال) آقا علیّ بن ابی طالب» (علیه السلام) با عشق و ارادت استفاده میکردند، امروزه به سنگهای مثلاً انرژی زا رو آوردهاند و ادبیات امروزشان مملوّ است از کلماتی از جنس چاکرا و انرژی و انرژی درمانی و موج مثبت و یوگا و فنگشویی و ... به کجا رسیدهایم؟!
9. راستی سختگیری های شبهِ طالبانیِ برخی از دینداران، به دینداری مردم کمک کرده یا در بیدینی و بیقیدی و التقاط برخی موثّر افتاده؟ مثلاً ایرادهای بنی اسرائیلی که گردنبند اسامی اهل بیت(ع) یا «الله» گردنت نیانداز، چون شاید بی وضو باشی و ... از این جور حرفها! خُب ملاحظه میفرمایید، چی شد؟ نمادهای بتپرستی و بودیسم و کوفتیسم جایش را گرفت!
یاد پردههای تعزیه و پردههای قهوهخانهای به خیر که به آنها هم بیمهری و جفا شد!
10. بدون هیچ رودرواسی همه ما شیعیان و هر دولتی و هر مجلسی که هر وقت در این مملکت بر سر کار بیایند بر اساس قانون اساسی موظّفند و همه مردم موظّفیم که پاسدار مذهب حقّه جعفری باشیم و این مذهب را ترویج و تبلیغ کنیم؛ حتّی اگر دشمن را خوش نیاید!
11. سهم من و تو از این وظیفه و تکلیف چقدر است؟
راستی این نامهای به وزیر و وکیل نیست! با خود شما هستم، برادر و خواهرم که این متن را میخوانی و الّا مسئولان امور فرهنگی ما، مشغول جلب نظر از ما بهترون بوده و اغلب مثل اهالی هنر اصلی، در سودای سیمرغ و آرزوی اسکار و خرس و گاو طلایی هستند. شاید هم دغدغههای سیاسی مهمتری دارند یا... که اگر این چنین نبودند که این وضع فرهنگ و هنر ما نبود.
شهاب مرادی
هدف رجعت مسیح(ع) از دیدگاه پیروانش
اندیشه رجعت باوری در مسیحیت، از جایگاه خاص و والایی برخوردار است، ریشه این عقیده را باید میان باورهای یهودیان درباره منجی موعود جست و جو کرد، زیرا مسیحیان اولیه به اعتقادات و اعمال و آداب یهودی پایبند بودند.
«رجعت» از عقاید عمومی و قدیمی است که در ملل مختلف جهان، میان همه اقوام و مذاهب شرق و غرب قبل از اسلام - چه در ادیان آسمانی و چه در ادیان دیگر- وجود داشته و کم و بیش هنوز وجود دارد، اگر چه در پارهای از مذاهب، تأکید بیشتری روی آن شده است، ناگفته نماند که عقیده به رجعت، در هر دینی به نوع خاص خود مطرح شده است، چنانچه در فرهنگ عقیدتی و سیاسی جهان مشاهده میشود که هر ایده و اندیشهای برای بسط و ترویج افکار و عقاید خود همت میگمارد.
به همین منظور در سلسله مباحثی با تکیه بر کتاب «رجعت در عصر ظهور» تألیف محمدعظیم محسنی دایکندی به طور اجمال به مقوله رجعت و بازتاب آن میان اقوام و ملل مختلف اشاره میکنیم:
1 - توجه به عمومی بودن مسأله، یعنی یک نوع نگاه به آینده تاریخ و بشر، از دریچه تعالیم ادیان.
2 - توجه به اصول مشترکی که در برنامه آن روز میان همه وجود دارد؛ یعنی نجات فردی و اجتماعی و استقرار کمال و عدالت، در گروه آن روز خواهد بود.
* رجعت در دین مسیحیت
اندیشه رجعت باوری در مسیحیت، از جایگاه خاص و والایی برخوردار است، باور این عقیده، یکی از ویژگیهای خاص دین مسیحیت شده است، ریشه این عقیده را باید میان باورهای یهودیان درباره منجی موعود جست و جو کرد. زیرا مسیحیت بر پایه دین یهود شکل گرفت.
مسیحیان اولیه، کتب یهودیان را قبول داشته و به اعتقادات و اعمال و آداب و سنن یهودی پایبند بودند و حتی کسانی از غیر یهودیان را که میخواستند در دین خود بپذیرند، به یهود و انجام شریعت آن از قبیل رعایت حلال و حرام، شرکت در کنیسه و مراسم عبادی یهودیان، ختان و ... وادار میکردند، تنها چیزی که آنها را از دیگر یهودیان متمایز میساخت، این بود که عیسی، همان مسیح موعود است.
مسیحیت، دینی است که بر اساس اعتقاد به ماشیح بودن عیسی شکل گرفت و بر اساس رجعت دوباره و آخرین موعود بودن عیسی در ذهن همه ریشه دوانده و گسترش یافت و به عنوان دینی جدید، عالم گیر شد، از این زمان به بعد از اندیشه مسیحایی در جامعه جوان مسیحی از سنت یهودی خود فاصله گرفت، اگر چه در زمینه کارکرد، هنوز هم مسیحیان بر آنند که عیسی با تشکیل یک حکومت جهانی، در میان همه امتها داوری خواهد کرد و ملکوت آسمانی خود را در جهان استوار خواهد ساخت.
رجعت در عقیده مسیحیت، در دو بخش قابل بررسی است:
1 - بازگشت عیسی
بنا بر عقیده مسیحیان، عیسی یک بار مُرد و به صلیب کشیده شد، وی روز یکشنبه، سومین روز پس از مصلوب شدن و دفن، بر مرگ پیروز شده و از قبر بیرون آمد و بر شاگردانش ظاهر شد و مدت چهل روز، میان مردم زندگی کرد، سپس به آسمانها رفت و نزد خدای پدر زندگی میکند، او باز میگردد تا ملکوت خدا را برپا کند.
در انجیل لوقا، از قول عیسی مسیح(ع) چنین آمده است: و به شما میگویم، که مرا دیگر نخواهید دید تا وقتی آید که گویید: مبارک است که به نام خداوند میآید.
و نیز در اعمال رسولان آمده است: نفس او در عالم اموات، گذشته نشود و جسد او فساد نبیند؛ پس همان عیسی را خدا برخیزاند و ما همه شاهد بر آن هستیم.
2. زنده شدن گروهی از مردگان
در قسمتی از نامههای پولس مطلبی به این مضمون آمده است: عیسی، اولین نفری است که از میان کسانی که دوباره زنده خواهد شد. مرگ، به سبب گناه آدم، به این دنیا آمد و زندگی پس از مرگ به سبب هدیه نجات مسیح، نصیب ما شد. همه میپرسیم چون همه ما از نسل آدم گناهکاریم و هر جا گناه است، نتیجه آن مرگ است؛ اما وقتی مسیح بازگردد، تمام مسیحیان که مال او هستند، زنده میشوند، پس از آن، آخرت میرسد و آن وقتی است که مسیح، تمام دشمنان خود را شکست داده است و سلطنت را به خدای پدر واگذار میکند.
در متن، علاوه بر رجعت حضرت مسیح(ع)، از زنده شدن تمام مسیحیان نه همه انسانها، سخن به میان آمده است که به پیش از وقوع قیامت و هنگام رجوع حضرت مسیح مربوط است، همچنین در اناجیل، از رجعت سومی هم صحبت شده است که در آن، تمامی مردگان زنده میشوند، اما از سیاق عبارات، چنین بر میآید که این رجعت، در واقع همان برپایی قیامت و داوری نهایی انسانها است و اگر با لفظ رجعت، بیان شده است، اشاره به این مطلب دارد که قیامت جسمانی است نه روحانی.
در کتاب مقدس، به کمال انسانهای رجعت کننده در عصر بازگشت، اشاره شده است و از آیات استفاده میشود که چند رستاخیز به وقوع خواهد پیوست، رستاخیز اول، وقتی انجام خواهد شد که مسیح از آسمان بیاید. در این دوره، تمام مقدسان قیام خواهند کرد، مقدسان عهد عتیق و مقدسانی که در دوره مصیبت عظیم کشته شدهاند، در موقع آن مسیح به زمین، زنده خواهند شد.
دومین رستاخیز، بعد از یک هزار سال صورت خواهد گرفت و چنین به نظر میرسد که خدا درباره مردگان بیایمان، صبر و تحمل بسیار دارد، آنها در این دوره میانه در عذابند؛ ولی به عذاب نهایی نرسیدهاند و بعد از پایان هزار سال، در رستاخیز به عذاب نهایی خود خواهند رسید. آنان معتقدند که در هنگام رستاخیز اول، افراد ظالم و فاسد زنده نمیشوند؛ بلکه آنان در مدت هزار سال عیش و سلطنت صالحان، در قبر مشغول دیدن عذابهای مقدماتی هستند، تا زمان رستاخیز بزرگ فرا رسد و آنان به کیفر نهایی اعمال خود برسند، در برخی کتابها، آمده است که شیطان و نیروهایش، هزار سال در قعرها محبوس خواهند ماند و در این هزار سال، شهیدان زنده میشوند و مسیح، بر جهان حکومت میکند و صلح و خیر در جهان برقرار می شود.
*هدف رجعت مسیح(ع)
رجعت، به چند منظور صورت میگیرد:
الف. در برخی انجیلها آمده است: مقصود مکشوف شده مسیح از رجعت او به زمین، عبارت است از استقرار ملکوت در روی زمین.
ب. در پایان تاریخ انسان، عیسی، مردگان را به حیات باز گردانده و نقش داوری الهی را در جدا ساختن نجات یافتگان از نفرین شدگان ایفا میکند، پس مفهوم داوری مسیح آمیخته میشود. مردگان، زنده میشوند؛ زیرا حضرت مسیح(ع) خواهان داوری میان آنان است و گروه رستگاران را از نفرین شدگان جدا میکند.
بسیاری از آنانی که در خاک زمین خوابیدهاند، بیدار خواهند شد، پس برخی از مردگان بر میخیزند و نه همه آنان. ... برخی زنده میشوند به جهت شرمساری و حقارت جاودانی و... اما آنها از دیگر مردمی که به جهت حیات جاودانی از قبر برمیخیزند، قابل تمیزند.
ج. رجعت مردگان، در عین حال برای انتقام نیز خواهد بود؛ به این معنا که کسانی که در راه عقیده خود، جان خویش را از دست دادهاند، بر میخیزند و زندگی تازهای از سر میگیرند، مدارج کمال را طی میکنند و فریاد انتقام سر میدهند.
این مفهوم را در مکاشفه یوحنا نیز میتوان یافت؛ آنجا که صحبت از یک طومار است که با هفت مهر، مهر و موم شده است. با گشوده شدن هر یک از این مهرها، اتفاقات خاصی در جهان میافتد.
... با برداشته شدن مهر پنجم، شهیدانی را که در راه ایمان خود جان باختهاند، آشکار میسازد، آنان که زیر قربانگاه، دفن شدهاند و برای آن که خود را کفاره گناه دیگران سازند، جان باختهاند.
در رؤیای یوحنا، شهدا فریاد سر داده، محاکمه و انتقام کسانی را که مسبب مرگ آنان بودهاند، خواستار میشوند.
د. دلیل دیگر رجعت، حکومت این افراد، همراه مسیح است، کسانی که جان خود را برای اشاعه نیز بهرهمند شوند. بنابر همین موضوع است که حکومت هزار ساله مسیح، با رستاخیز اول (رجعت گروهی از مردگان و شهیدان) شروع میشود.
نتیجه اینکه تعبیر به قیامت اول و قیامت دوم، از قیامتی پیش از قیامت بزرگ حکایت دارد که این مطلب با «رجعت» سازگار است؛ زیرا شبیه به این تعابیر، مانند قیامت کوچک و بزرگ، در منابع اسلامی فراوان ذکر شده است.
منبع: فارس
دعای شب و آه سحرگاه
دعاها و زیارتهای مربوط به ساحت مقدّس امام زمان و صاحب اختیار عوالم امکان، بخش مهمّی از فرهنگ شیعه را به خود اختصاص داده است. این گستردگی، منشأیی جز این ندارد که آن حضرت، خاتم اوصیاء و امید امّتهاست و با امامتی که تاکنون، دوازده قرن از آن میگذرد، نمونهای در انبیاء و امامان گذشته است.
درود بی پایان بر حضرت بقیّه الله الاعظم، حجّت بن الحسن المهدی، ارواحنا له الفداه.
دعاها و زیارتهای مربوط به ساحت مقدّس امام زمان و صاحب اختیار عوالم امکان، بخش مهمّی از فرهنگ شیعه را به خود اختصاص داده است. این گستردگی، منشأیی جز این ندارد که آن حضرت، خاتم اوصیاء و امید امّتهاست و با امامتی که تاکنون، دوازده قرن از آن میگذرد، نمونهای در انبیاء و امامان گذشته است.
جمعآوری و تدوین ادعیه و زیارات مربوط به آن حضرت، به صورتهای مختلفی تاکنون انجام شده و دایره وسیعی دارد. در این نوشته به چند نمونه مشهور آنها اشاره میشود و با برداشتهای موضوعی و تلخیصی که از مضامین آنها شده، آشنایی بیشتری با محتوای این دعاها پیدا خواهیم کرد.
لازم به تذکّر است که دعا برای وجود شریف امام زمان(ع) در دعاهای مخصوص به حضرت محدود نمیشود؛ بلکه در زیارات ائمّه و اعمال شب و روز جمعه و حتّی در دعاهای نماز و غیره نیز به چشم میخورد، که در این نوشته به آن موارد هم مراجعه شده است.
باشد که با استمداد از ساحت قدس حضرتش، در آینده بتوانیم بحث جامع و کاملتری در کتابی مستقل، تقدیم نماییم.
بخش اوّل
برداشتی از ادعیه و زیارات مربوط به امام زمان(ع) که بیانگر محتوای آنهاست و آنچه ما بر زبان جاری میکنیم و باید به معنای آن توجّه کنیم، بخش نخست این نوشتار است که به طور خلاصه و فهرستوار تقدیم میشود.
دعاهایی که در مورد خود حضرت است:
1. تعجیل فرج و ظهور حضرت
این مضمون بیش از مضامین دیگر در ادعیه و زیارات آمده است. در دعاها و زیارتهای مربوط به امام زمان(ع) آنچه بیش از همه به چشم میخورد، دعا برای تعجیل فرج و مقرّر گشتن امر ظهور حضرت از جانب خداوند به عبارتهای مختلف است. دعا برای تعجیل فرج گاهی به صورت تصریح و گاهی به صورت کنایه است. مانند: عزّت مؤمنان و ذلّت جبّاران، منافقان، کفار، معاندان، دشمنان، سلاطین، رقیبان حضرت و آنان که سعی در خاموش نمودن نور حضرت و از یاد بردن ذکر او دارند.
یاری مؤمنان و سرکوب دشمنان توسط حضرت، درخواست چشم روشنی برای معصومین و ذریّه آنها و نیز شیعیان، از خداوند که اشاره به ظهور و فرج است؛ احیای دین و سنّت و درستی تغییر یافتههای «قرآن» و بازگرداندن احکام تغییر داده شده توسط حضرت، ظاهر شدن نور حضرت و برطرف شدن بدعتها و باطلها.
گسترش عدل و داد به دست حضرت پس از شیوع ظلم و جور، ایجاد رعب و سیطره برای حضرت پس از ظهور، نشر علم و پاکسازی جهان از ضلالتها و برطرف شدن تمامی مشکلات و غمهای مؤمنان و استقرار امنیّت در همه جا توسط حضرت، هدایت تمامی بندگان به ایشان، جمع و یگانگی احزاب و فرقههای مختلف توسط حضرت و...
2. دعا برای سلامتی حضرت
در دعا برای سلامتی امام زمان(ع) نیز گاهی تصریح به سلامتی و حفظ حضرت شده و گاهی به صورتهای دیگر آمده است. از نمونه این دعاها دفع حسد و شرّ حیلهگران و ظالمان و جبّاران از حضرت است. سلامهایی که به حضرت داده شده بسیار زیاد است و همه حاوی مضامین بالا از عقاید شیعه در مورد آن حضرت و صفات و خصایص و دیگر جوانب او است. این سلامها همه به منزله دعا برای سلامتی حضرت بوده و نیز ادای احترام و عرض ادب خدمت اوست.
در این سلامها اشاره شده که تحیّتی از جانب خود انسان و نیز درخواست از خداوند است که سلام جمیع مؤمنین و مؤمنات از شرق و غرب عالم را به او برساند، حفظ حضرت از هر طرف و از هر جهت، حفظ پیامبر(ص) و ائمّه(ع) به آن حضرت و درباره آن حضرت، دعا برای طول عمر و زینت زمین به بقاء حضرت به عبارات مختلف.
صلواتهایی که در ادعیه و زیارات، نسبت به حضرت آمده، به انواع و اقسام و عبارات مختلف است و اکثراً با صلوات بر پیامبر(ص) و دیگر معصومان(ع) آمده است.
دعاهایی که در ارتباط غیرمستقیم با حضرت است:
1. دعا برای دوستان و یاوران و خدّام آن حضرت.
دعا برای دوستان و یاوران و زائران حضرت نیز در ادعیه و زیارات به چشم میخورد. مضامینی از قبیل کمک خواستن از خداوند و یاری حق تعالی برای آنها و دعا برای اینکه خداوند آنها را دوست بدارد؛
2. دعاهای شخصی که در ارتباط با حضرت، برای خود مینماییم.
در ادعیه و زیارات، مضامینی آمده که دعا برای خود انسان در ارتباط با امام زمان(ع) است. از نمونههای آن موارد زیر است:
از اعوان، انصار، یاران، ملازمان، محافظان، تابعین، دوستان، خونخواهان، خالصان و پیشروان در ادای اوامر حضرت و راضی و تسلیم بودن نسبت به آن حضرت، از منتظران ظهور و فرج حضرت بودن، محشور گشتن در زمره آن حضرت و زیر پرچم ایشان قرار گرفتن، در قیامت از یاران حضرت بودن، توفیق ادای حقوق آن حضرت، درک ظهور و زمان پس از ظهور حضرت و بازگشت و زنده شدن در صورت مرگ قبل از ظهور.
خداوند، رأفت و رحمت و دعاهای خیر حضرت را به ما برساند، نماز ما را به خاطر او قبول کند، دعای ما را به او مستجاب فرماید، گناهان ما را به او ببخشد، رضایت او را بر ما منّت نهد، ما را به او ببخشد، رضایت او را بر ما منّت نهد، ما اجتهاد در طاعت او داشته باشیم و اجتناب از معصیت او کنیم.
برآوردن حوایج به خاطر او، توفیق زیارت حضرت به انواع آن و با عبارات مختلف، ثبات در متابعت حضرت و یقین در زمان غیبت بر وجود آن حضرت و مسئله ظهور، گرفته نشدن یاد او از ما، توفیق دعا برای حضرت، برطرف شدن شکّ و شبهه، دفع بلا از ما به خاطر آن حضرت.
آنچه آل محمّد(ص) را خوش آید و آنچه دشمنانشان از آن حذر کنند، از ما ببینند. خداوند ما را به محبّت او منتفع سازد، دعا برای عود به زیارت حضرت، دوری از شکّ و شبهه در مورد حضرت و داشتن خلوص، دوری از کسالت و بیکاری، سلامتی در امتحان الهی، نرمی و خضوع باطنی برای ولیّ امر خداوند، صبر در زمان غیبت و عجله نداشتن در امر ظهور.
3. دعا علیه دشمنان حضرت
در ادعیه و زیارات دعا علیه دشمنان و خوارکنندگان حضرت نیز آمده است. مضامینی از قبیل خوار شدن خوار کنندگان (خاذلین) حضرت، دعا علیه انواع دشمنان حضرت، دعا برای اینکه خداوند دشمنانش را دشمن بدارد.
در ادعیه و زیارات مربوط به حضرت، مضامین دیگری نیز آمده که به آنها اشاره میشود:
1. شکوای دل با خداوند و امام زمان(ع) از دشواریهای زمانه و طولانی شدن غیبت و استغاثه به آنها که اکثراً با مضامین بالا و به صورت خطابی است و گاهی کلماتی از قبیل «الغوث» و «ادرکنی» و «العجل» آمده است؛
2. بیان فضایل و خصایص مظلومیت اهل بیت(ع) و به خصوص امام زمان(ع)؛
3. شهادت به اعتقادات درباره حضرت؛ از قبیل طول عمر حضرت و رجعت و عدل جهانی که به دست او تحقّق مییابد؛
4. تجدید بیعت و اعلام آمادگی برای جانفشانی و اطاعت از اوامر آن حضرت.
بخش دوم
برشمردن دعاها و زیارات مربوط به امام عصر(ع) و ذکر منابع آنها و فشردهای از محتوای هر یک، بخش دوّم این نوشتار را تشکیل میدهد.
1. دعای ندبه
«دعای ندبه» از اعمال «سرداب مقدّس امام زمان(ع)» و نیز از اعمال عید فطر و روز جمعه است و خواندن آن در همه اوقات مناسب است.
این دعا گرچه مربوط به امام زمان(ع) است، ولی میتوان گفت یک دور عقاید تشیّع در آن آمده است.
در این دعا ابتدا توحید و سپس نبوّت انبیاء(ص) و پیامبر و بعد، مسئله وصایت امیرالمؤمنین(ع) و فتنههای پس از پیامبر(ص) آمده و پس از اشارهای به ائمّه(ع)، موضوع امام زمان(ع) آورده شده و درباره غیبت و دیگر جوانب مربوط به آن حضرت، در قالب شکوای دل خطاب به حضرت آمده است و در آخر هم دعاهایی بسیار مختصر و جامع آمده است.1
2. دعای عهد
از امام صادق(ع) روایت شده که فرمودند:
«هر کس چهل روز صبح هنگام، دعای عهد را بخواند از یاران قائم ما است و اگر قبل از ظهور آن حضرت از دنیا برود، خداوند او را در زمان ظهور از قبر بیرون میآورد که در خدمت حضرت باشد. خداوند به هر کلمهای از این دعا، هزار حسنه عطا فرماید و هزار گناه محو مینماید.»
«دعای عهد» ابتدا خداوند را به اسامی و صفات میخواند و بعد صلوات بر امام زمان(ع) است. سپس دعاهایی در مورد آن حضرت و فرج او و نیز حضور ما در زمان حضرت و دیدار روی حضرت دارد.2
3. زیارت آل یاسین
این زیارت توقیعی است که از ناحیه مقدّس امام عصر(ع) صادر گشته و حضرت میفرمایند:
«هر گاه خواستید به ما توجّه پیدا کنید، همانگونه که خداوند فرمود، بگویید: «سلام علی آل یاسین...»
این زیارت بسیار معتبر و پرمحتواست و میتوان گفت: خلاصهای از عقیده هر شیعه در زمان غیبت است و آنچه یک شیعه باید در زمان غیبت بداند، در آن آمده است.
در این زیارت ابتدا سلامهای متعدّدی با مضامین بالا، خطاب به امام زمان(ع) آمده و سپس حضرت را برای عقاید قلبی خود از اقرار به ائمّه(ع) و دیگر عقاید تشیّع شاهد میگیرد.
در دعای بعد از «زیارت آل یاسین» هم پس از صلوات بر پیامبر(ص) دعاهایی در مورد دعا کننده دارد و بعد صلوات بر حضرت حجّت(ع) با القاب مخصوص است و بعد دعاهایی در مورد حفظ، فرج، تأیید و ظهور حضرت و درباره شیعیان آمده است.3
4. زیارت حضرت در حرم سامرّاء
زیارتی است که شهید در «مزار» خود و نیز ابن مشهدی در «المزار الکبیر» آوردهاند:
هنگامی که از زیارت دو امام در «سامرّاء» فارغ شدی بر در حرم امام زمان(ع) بایست و بگو: السّلام علیک یا خلیفه الله و... سپس بر در سرداب غیبت بین دو درب بایست در حالی که...
این زیارت ابتدا سلامهای متعدّدی با مضامینی بسیار سنگین دارد که حاوی فضایل و خصایص حضرت و پارهای از اعتقادات شیعه است و بعد شهادت به جوانب مختلف حضرت و مطالبی در مورد ظهور و بعد از ظهور، خطاب به آن حضرت است و در آخر، صلوات بر پیامبر(ص) و آل آن حضرت و دعا برای تعجیل فرج به چند شکل و برای یاری خداوند به وسیله حضرت و احیای دین، ایجاد امنیت، برپایی عدل و برطرف شدن ظلم توسط حضرت است و به صلوات ختم میشود.4
5. زیارت امام زمان(ع) در سرداب مقدّس
زیارتی است که شهید در «مزار» و ابن المشهدی در «المزار الکبیر» آورده اند که هنگام داخل شدن در سرداب خوانده میشود و بعد از زیارت دوازده رکعت نماز دارد و بعد دعای «الهی عظم البلاء...» خوانده میشود.
این زیارت هم سلامهایی بسیار جامع و کامل دارد که غیر از معصوم(ع) دیگری نمیتواند آن کلمات را بیان فرماید و در آخر، حضرت را بر عقاید قلبی خود شاهد میگیرد و دعایی کوتاه در آخر دارد و پس از آن نماز و صلواتی با عباراتی سنگین برای حضرت آمده است.5
6. صلوات بر امام زمان(عج)
صلواتی است شامل درود بر آن حضرت و دعا برای ظهور او به عبارتهای مختلف و همچنین دعا برای بعد از ظهور ایشان است که همان کارها و برنامههای حضرت است.6
7. زیارت حضرت پس از نماز صبح
زیارتی است که هر روز پس از نماز صبح خوانده میشود. در این زیارت از خدا طلب صلوات بر حضرت از سوی جمیع مؤمنان نموده و همچنین تجدید بیعت با حضرت و دعا برای خود که از یاران حضرت و اطرافیان و نگهبانان و شهیدان در رکاب ایشان باشیم.7
8. دعا در زمان غیبت
دعایی است که در زمان غیبت خوانده میشود و به گفته شهید و ابن مشهدی از ناحیه خود حضرت وارد شده و این دعا بعد از اعمال «سرداب» نیز خوانده میشود.
در این دعا، ابتدا شکایت به خداوند از زمان غیبت آمده و پس از صلوات، دعا برای فرج و استغاثه به پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و بعد استغاثه به امام زمان(ع) است.8
9. زیارت امام زمان(ع) در روز جمعه
زیارتی است که در روز جمعه که روز ظهور امام زمان(ع) خواهد بود، وارد شده است.
ابتدای این زیارت، سلامهای متعدّدی است که همه حاوی صفات، و خصایص و فضایل حضرت و گاهی حاوی دعا برای فرج و دیگر جوانب حضرت است و سپس ذکر صلوات آمده و دعا برای خود که از منتظران و یاران و شهیدان و دوستان حضرت باشیم. بعد از آن، خطاب به حضرت درد دل و شکوایی دارد.9
10. دعا برای حضرت در شب نیمه شعبان
دعایی است که در شب نیمه شعبان خوانده میشود. در این دعا خداوند را به حقّ مولود نیمه شعبان قسم میدهد و القاب و فضایل حضرت و بعد صلوات بر حضرت آمده و دعا برای حضور در ظهور حضرت و از یاران آن حضرت بودن و در آخر صلوات بر ایشان و لعن بر دشمنانشان ذکر شده است.10
11. دعا برای امام زمان(ع) در روز جمعه
این دعا در اصل، صلواتی است که در اعمال روز جمعه وارد شده است. ابتدا صلواتهایی بر پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و ائمّه(ع) و بعد صلواتی بر همه معصومان(ع) است. سپس صلوات بر امام زمان(ع) است و بعد دعا برای طول عمر حضرت و حفظ حضرت از انواع شرور و دعا برای رعیت و شیعیان حضرت و دعا برای فرج و ظهور حضرت به انواع مختلف و در آخر صلواتی بر پنج تن(ع) و امام زمان(ع) آمده است.11
12. دعا برای امام زمان(ع) در سرداب مقدّس
این دعا از امام رضا(ع) نقل شده و در اعمال «سرداب مقدّس» آمده است. ابتدا دعا برای سلامتی حضرت با القاب خاص آمده و حفظ از شرور و تأیید آن حضرت از جانب خداوند و دعا برای فرج و ظهور حضرت و انواع دعا علیه دشمنان امام زمان(ع) و اقرار به صفات حضرت و دعا برای خود، نسبت به حضرت و نیز دعاهایی کلّی برای خود انسان و در آخر، صلوات بر ائمّه(ع) و اقرار به فضایل و خصایص اهل بیت(ع) آمده است.12
13. دعا برای امام زمان(ع) در زمان غیبت
دعایی که ابوعمرو، عثمان بن سعید عَمری، اوّلین نایب از نوّاب اربعه زمان در غیبت صغری خوانده و ابوعلی محمّدبن همام شنیده و او را امر نموده که این دعا را بخواند و سیّد بن طاووس نیز فرموده که ما این دعا را از فضل خدا میدانیم.
در ابتدای این دعا، جمله «اللّهم عرّفنی نفسک...» آمده و سپس به پیامبر(ص) و ائمّه(ع) شهادت داده و بعد دعا برای سلامتی امام زمان(ع) و دعا برای طول عمر حضرت است و در همه اینها معارف بالایی درباره آن حضرت آمده است.
سپس دعا برای خودمان از قبیل یقین و حالت انتظار و تسلیم در مقابل حضرت و از یاران حضرت بودن آمده است. بعد از آن، دعا برای فرج و لعن بر دشمنان حضرت و دعا برای بعد از ظهور حضرت و صلوات بر ائمّه(ع) و سپس شکایت از زمان و دعا علیه دشمنان حضرت و نیز تحقّق یافتن تمام خوبیها توسط حضرت آمده است.13
امید است این مختصر، انس دلهایی باشد که در عصر غیبت، انیسی جز مولایشان برای دل خود ندارند و با آنچه به عنوان خطاب با حضرت ولیّ عصر(ع) بر زبان میآورند، از اعماق وجود آن محبوب دلها را دعا کنند و از دور و نزدیک، سلامش نمایند و بر او درود فرستند.
پینوشتها:
1. ر.ک: کتاب محمّد بن حسین بن سفیان بزوفری (خطی)؛ المزار القدیم، راوندی (م 573 ق.)؛ المزار الکبیر، محمّدبن مشهدی (م قرن 6)؛ جمال الاسبوع، سید بن طاووس، ص553؛ الاقبال بالاعمال، سید بن طاووس، ص295، ب87، دعا بعد صلاه عید الفطر؛ مصباح الزائر، سید بن طاووس، ص446، اعمال سرداب؛ بحارالانوار، محمّدباقر مجلسی، ج102، ص111؛ زادالمعاد، محمّدباقر مجلسی، ب11، زیارت صاحب الزمان(ع)؛ تحیه الزائر، حسین بن محمّدتقی نوری (میرزای نوری)؛ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 534؛ المراقبات، میرزا جواد آقا تبریزی، ص 186، ف 13، فی مراقبات عید الفطر.
2. ر.ک: مصباح الزائر، سید بن طاووس، ص 235، 236؛ بحارالانوار، ج53، ص 95، ح111؛ ج 102، ص 111؛ مفاتیح الجنان، ص539 ـ 540.
3. ر.ک: الاحتجاج، طبرسی، ج2، صص316 ـ 318؛ بحارالانوار، ج53، ص171، ح57؛ ج94، ص3؛ ج102، ص81، ح1؛ مفاتیح الجنان، صص523 ـ 525.
4. ر.ک: المزار الکبیر، ابن مشهدی، صص194 ـ 196؛ مزار شهید، ص62 ـ 63؛ بحارالانوار، ج102، صص116 ـ 118؛ مفاتیح الجنان، ص526 ـ 529.
5. ر.ک: المزار الکبیر، ابن مشهدی، ص196؛ مزار شهید، ص64 ـ 65؛ مصباح الزائر، سید بن طاووس، ص228، 229؛ بحارالانوار، ج102، صص101 ـ 109؛ مفاتیح الجنان، ص529 ـ 531.
6 .ر.ک: مصباح الزائر، سید بن طاووس، ص228، 229؛ بحارالانوار، ج102، ص102؛ مفاتیح الجنان، ص531.
7. ر.ک: مصباح الزائر، سید بن طاووس، ص228، 229؛ بحارالانوار، ج102، ص110؛ مفاتیح الجنان، ص538 ـ 539.
8. ر.ک: المزار الکبیر، محمّد ابن مشهدی، ص196؛ مزار شهید، صص64 و 65؛ بحارالانوار، ج102، ص119؛ مفاتیح الجنان، صص531 ـ 532، شبیه آن در صص 115 ـ 116، و نیز دعای بعد از نماز امام زمان(ع) در بحارالانوار، ج91، ص190، و مفاتیح الجنان، صص 45 ـ 46.
9. ر.ک: بحارالانوار، ج102، ص215؛ مفاتیح الجنان، صص 59 ـ 60.
10. ر.ک: الاقبال بالاعمال، سید بن طاووس، صص 705 ـ 706؛ مفاتیح الجنان، صص 59 ـ 60.
11. ر.ک: الغیبه، شیخ طوسی، ص177؛ جمال الاسبوع، سیدبن طاووس، ص494 ـ 504؛ بحارالانوار، ج52، ص17 ـ 22، ج94، ص181؛ مفاتیح الجنان، ص51 ـ 53.
12. ر.ک: المصباح، کفعمی، ص 548؛ مصباح الزائر، سید بن طاووس، صص 226 و 227؛ جمال الاسبوع، سید بن طاووس، صص506 ـ 511؛ بحارالانوار، ج95، ص330، ح4؛ ج102، ص111؛ بحارالانوار، ج95، ص332، ح5؛ مفاتیح الجنان، صص 541 ـ 543.
13. ر.ک: کمال الدین، شیخ صدوق، ج2، ص190؛ مصباح الزائر، سید بن طاووس، صص220 ـ 223؛ جمال الاسبوع، سید بن طاووس، صص521 ـ 529؛ بحارالانوار، ج53، ص187، ح18؛ ج5، ص327، ح3؛ ج102، ص89؛ مفاتیح الجنان، صص 588 ـ 591.
ماه در آینه
زن، کوزه آب را آهسته برداشت. جرعهای در کاسه ریخت و خورد. نگاهش از پنجره به قرص روشن ماه افتاد که در آسمان شب میدرخشید. کوزه را با احتیاط سر جایش گذاشت. ناگهان متوجّه شد «محمّد» در خواب بیقراری میکند. در پرتو نور مهتاب چهره جوان همسرش غرق اشک بود. دل زن فرو ریخت. جلو رفت و کنار بستر او زانو زد و آهسته او را تکان داد: محمّد... محمّد... بیدار شو... چرا گریه میکنی؟...
زن، کوزه آب را آهسته برداشت. جرعهای در کاسه ریخت و خورد. نگاهش از پنجره به قرص روشن ماه افتاد که در آسمان شب میدرخشید. کوزه را با احتیاط سر جایش گذاشت. ناگهان متوجّه شد «محمّد» در خواب بیقراری میکند. در پرتو نور مهتاب چهره جوان همسرش غرق اشک بود. دل زن فرو ریخت. جلو رفت و کنار بستر او زانو زد و آهسته او را تکان داد: محمّد... محمّد... بیدار شو... چرا گریه میکنی؟...
محمّد از صدای زن بیدار شد. چشمانش را باز کرد و زن را بالای سرش دید: من... نه... من...
زن جرعهای آب در کاسه ریخت و به دست او داد: آب بخور... خواب پریشان دیدهای؟
محمّد بلند شد و نشست. دستهایش به شدّت میلرزیدند و بدنش خیس عرق شده بود. کاسه را محکم با دو دست گرفت و آب خنک را نوشید. زن دوباره پرسید: خواب پریشان دیدهای؟
آهسته زیر لب تکرار کرد: پریشان؟... نه شیرین بود... شیرینترین خواب همه عمرم...
ـ دلم را آب کردی. جانم را به لب رساندی. بگو چه دیدی؟ اگر خوابت شیرین بود، پس چرا گریه میکردی؟
محمّد به قرص روشن ماه خیره شد و حلاوت خوابی را که دیده بود، با همه وجودش مزه مزه کرد: باور نمیکنم...
ـ محض رضای خدا حرف بزن.
محمّد آهی کشید و گفت: خواب دیدم در شبستان مسجد محلّه «کرخ » نشستهام...
به زحمت بغضش را فرو داد. محاسن سیاهش خیس اشک بود: باور نمیکنی امّعبدالله... باور نمیکنی... ناگهان از در مسجد، فاطمه زهرا دختر رسول خدا، وارد شد.
امّعبدالله دستش را روی قلبش گذاشت؛ انگار که بخواهد آن را از هیجان باز دارد: پناه بر خدا!... تو... تو... مطمئنی آنکه خواب دیدی دختر رسول خدا بود؟
ـ آری. به خدا مطمئنم... آن حضرت دست فرزندانش حسن و حسین را که هر دو کوچک بودند در دست داشت. جلو آمد و فرزندانش را به من سپرد و فرمود: «ای شیخ! فقه را به ایشان بیاموز...!» این ماه... با همه زیبایی در برابر چهره معصوم کودکان زهرا هیچ است... باور میکنی؟
دل امّعبدالله فرو ریخت: بانوی دو عالم، فرزندانش را به تو سپرد تا به آنها فقه بیاموزی؟
ـ آری. این عین خوابی است که من دیدم و از شدّت شوق در خواب گریه میکردم که تو بیدارم کردی.
ـ تعبیر این خواب چیست؟
ـ نمیدانم... واقعاً نمیدانم...
از جا بلند شد. نگاهش را از پنجره به ماه دوخت: من که نمیتوانم به امام معصوم چیزی بیاموزم. از طرفی خواب دیدن ائمّه هم نمیتواند شیطانی باشد. پس ماجرای این خواب چیست؟
رو برگرداند و به چهره متحیّر همسر جوانش نگاه کرد: تو میگویی چه میشود؟
زن برخاست: نمیدانم... محمّد... نمیدانم؛ امّا به تو غبطه میخورم.
محمّد میان گریه خندید: من میروم وضو بگیرم تا به مسجد بروم. میروم همانجایی که در خواب دیدم، مینشینم تا ببینم خوابم چگونه تعبیر میشود...
محمّدّ از اتاق بیرون رفت. مهتاب زیبایی تمام حیاط را روشن کرده بود. از چاه، دلو آبی کشید و وضو گرفت. نسیم خنک سحرگاهی شاخههای درخت نخل را به بازی گرفته بود. دل محمّد لبریز از یک احساس شیرین و لذّتبخش بود. لحظهای تصویر روشن آن رؤیای شیرین از پیش چشمش دور نمیشد...
آفتاب بر شبستان «مسجد کرخ » نور میریخت. خورشید، تازه طلوع کرده بود و هوای صبحگاهی سرشار از نشاط بود. چند کبوتر چاهی کمی دورتر از سجاده محمّد روی زمین نشسته بودند و دانههایی را که خادم مسجد برایشان ریخته بود، برمیچیدند. محمّد با چشمانی اشکبار به دانه برچیدن کبوتران خیره شده بود. کبوتر سفیدی نزدیکش آمد و با آرامش بر سجاده او نوک زد. محمّد آهی کشید و سر به سوی آسمان بلند کرد و با خودش زمزمه کرد: این چه خوابی بود که دیدی محمّد؟!
بیاختیار اشک از چشمانش جاری شد و تصویر پرواز کبوتر را در آسمان صحن مسجد تار دید. اشکهایش را پاک کرد تا کبوتر را بهتر ببیند. ناگهان صدایی توجّهش را جلب کرد. خادم پیر به کسی خوشامد میگفت. محمّد به در مسجد خیره شد. بانویی مجلّله همراه با سه کنیز جوان پا به مسجد گذاشت و دو پسر بچّه هم همراه آنان بود. محمّد با گوشه دستاری که بر سر داشت اشک چشمانش را پاک کرد و از جا بلند شد. قلبش به شدّت میتپید. بانو جلو آمد. کنیزکانش با نهایت احترام اطرافش را گرفته بودند. محمّد سلام کرد. بانو پاسخ محمّد را داد و بدون هیچ مقدمهای گفت: ای شیخ! فقه را به ایشان بیاموز. و بچّهها را به سوی محمّد هدایت کرد. محمّد بیاختیار پیش پای آن دو پسر بچّه معصوم و زیبارو زانو زد و با دست، بازوی آنها را گرفت و با صدای لرزانی گفت: اینها که هستند؟
زن با تعجب از حال پریشان محمّد و چشمان اشکبار او گفت: این یکی، سیّد محمّد رضی است و این هم سیّد مرتضی است.
محمّد پیشانی هر دو سیّد کوچک را بوسید و گفت: پدرشان کیست؟
ـ پدرشان، ابواحمد طاهر ذی المناقب است که نسبتش با یازده نسل به علی بن ابی طالب میرسد.
ـ و تو خود کیستی؟
ـ من نیز فاطمه دختر حسین بن الحسن الناصر هستم که طی نه نسل به علی بن ابی طالب میرسم. جدّم ابومحمّد حسن بن علی نیز عالم و ادیب و شاعر بود. این دو پسرم متعلّق به خاندانی بزرگند. حال آمدهام تا آنها را به تو بسپارم که فقه را به آنها بیاموزی.
محمّد سر و صورت سیّد رضی و سیّد مرتضی را غرق بوسه کرد و حرفی نزد. فاطمه متوجّه شد که حال او منقلب است و رفتارش نسبت به فرزندان او، رفتاری عادی نیست و هر چه او بیشتر سخن میگوید محمّد بیشتر اشک میریزد و بچّهها را میبوسد. فاطمه گفت: ای شیخ! تو را خوب میشناسم و میدانم که صاحب الامر، تو را به لقب مفید مفتخر کرده و تو را شیخ مفید نامیده است. با آنکه هنوز جوانی، امّا شاگردان بسیاری داری و آوازه محفل درس فقه تو زبانزد همگان است. همسرم ابواحمد نیز به همین جهت تو را برای تعلیم فرزندانمان انتخاب کرده است؛ امّا نمیدانم این چه حالی است که داری؟ از من پرسیدی، کیستم و من فقط اصل و نسب فرزندانم و موقعیت و مقام خانوادهام را به تو گفتم تا بدانی که تعلیم این دو فرزند برایمان بسیار مهم است. اما علّت این گریه تو را نمیدانم. تو شاگردان بسیاری داری که کودکان خردسال من در میان آنها نباید...
محمّد سخن فاطمه را قطع کرد: اینها فرزندان فاطمه زهرا هستند... امّا از اینها گذشته، من... من دیشب خواب عجیبی دیدم که اگر شما هم آن را دیده بودی، حال مرا داشتی بانو.
فاطمه با اشتیاق گفت: حرف بزن شیخ! حرف بزن. چه خوابی درباره فرزندان من دیدهای که تو را اینگونه منقلب کرده و بر سر و روی فرزندان من بوسه میزنی؟
شیخ مفید آن دو کودک خوش سیما را در بغل گرفت و آهی از دل کشید: دیشب خواب دیدم در همین مسجد و همین شبستان نشستهام که ناگاه فاطمه زهرا، دختر رسول خدا با دو فرزندش حسن و حسین که هر دو کوچک بودند وارد مسجد شدند و به من...
صدای شیخ در گلو شکست. دل فاطمه لرزید. ناباورانه به دهان شیخ چشم دوخت: خب بعد؟!
ـ زهرای مرضیه... فرزندانش را به من سپرد و فرمود: «ای شیخ! فقه را به آنها بیاموز!...» من از خواب بیدار شدم و تا صبح اشک ریختم و در شگفت بودم که این چه خوابی است که من دیده ام؟ من که باشم که زهرا ـ بانوی دو عالم ـ فرزندانش حسن و حسین را برای تعلیم فقه به من بسپارد؟... بعد از نماز صبح از سر سجّاده برنخاسته بودم که آمدی و این دو سید خردسال را به من سپردی و دقیقاً همان جملهای را به کار بردی که جدّهشان فاطمه زهرا فرمود.
دل فاطمه لبریز از یک حس شیرین شد. نگاهی سرشار از احترام به شیخ مفید انداخت و نگاهی از سر مهر به دو کودکش که در آغوش مهربان شیخ مفید آرام گرفته بودند. دستی بر سر دو سیّد کوچکش کشید و گفت: با این رؤیای صادقانه ایمان دارم آیندهای روشن پیش روی فرزندان من است. پس این تو و این دو پسر من که جدّهشان بانو فاطمه زهرا تعلیم آنها را به تو سپرده است.
شیخ آرام زمزمه کرد: نهایت تلاشم را میکنم.
بانو فاطمه همراه کنیزکانش از مسجد خارج شد؛ در حالی که در دلش احساسی شیرین موج میزد...
بامداد روز یکشنبه ششم محرّم سال 406 ق. بود و «بغداد» در ماتم از دست دادن سیّد رضی سیاهپوش شده بود. علما، بزرگان و قضات شهر همه در تشییع پیکر او جمع شدند و فخرالملک وزیر بهاءالدوله بر پیکرش نماز خواند...
امّا بیش از همه این شیخ مفید بود که از فقدان سیّد رضی میسوخت. سیّد رضی در حالی که تنها چهل و هفت سال زندگی کرده بود، از دنیا رفت و این برای شیخ خسران بزرگی بود. در تمام طول این سالها شیخ با نهایت عشق و احترام به سیّد رضی و سیّد مرتضی درس داده بود و هر وقت به مجلس درس آنها وارد میشد، شیخ بیش از هر چیز احترام مقام سیادت آنها را داشت و حال، یکی از آن دو که بی نهایت برایش عزیز بودند، خیلی زود از دستش رفته بود. شیخ مفید در حالی که در محله کرخ، همانجا که اولین بار سیّد رضی و برادرش را دیده بود، بر سر قبر او نشسته بود به رؤیای صادقهای میاندیشید که سالها قبل دیده بود و به یاد میآورد که چطور سیّد رضی از ده سالگی شروع به سرودن شعر کرد و چون جدّ مادریاش از طبع موزون و لطیفی بهرهمند بود. بیست و یک ساله بود که با وجود اینکه پدرش در قید حیات بود، از سوی بهاءالدوله مقام و موقعیتی بسیار بالا به دست آورده، امّا ذرّهای از فروتنیاش کاسته نشده بود. سی ساله بود که در مدّتی اندک کلّ «قرآن کریم» را حفظ کرد و در برابر همه موفّقیتهای بزرگش، از هیچ کس، نه از درباریان آل بویه و نه از پدرش، صله و پاداشی نپذیرفت و در عمر کوتاهش کتاب گرانبهای جدّش امیر مؤمنان علی(ع) ـ نهج البلاغه ـ را گردآوری کرد و نام بلند نهج البلاغه و نام سیّد رضی در کنار یکدیگر جاودانه شدند و افتخار تعلیم او نیز در دفتر حیات شیخ مفید ثبت شد.
اسلام و آخرالزمان
موضوع اسلام و اخرالزمان بابی است در این موضوع که پایان تاریخ از دیدگاه اسلام شیعی چگونه است. که در این برنامه استاد حجتالاسلام علی کورانی العاملی نویسنده کتاب عصر ظهور و یکی از شاخص ترین پژوهشگران در این زمینه مهمان موعود بوده است و این مطلب را به تشریح بیان کردهاند. به همه دوستان دانلود این مطلب جذاب را سفارش میکنیم
آواتاری برای خودمنجیپنداری
تمدن غرب در فضای آخرالزمانی امروز آواتار را برای مواجهه با منجیگرایی ایجاد میکند و گسترش میدهد و بر همین اساس، وقتی افراد، خود را در قالب اسطوره و منجی در فضای مجازی و زندگی دوم قرار دهند، دیگر منتظر منجی دنیای واقعی نخواهند نشست.
درباره اثرات مثبت و منفی حضور، استفاده و تعامل با فضای سایبر و عناصر آن همچون رسانه های اجتماعی اعم از شبکه های اجتماعی، فروم ها و ... بسیار سخن گفته شده و آمار های بسیاری در این زمینه منتشر گشته است، به عنوان مثال شبکه های اجتماعی به عنوان عامل افزایش دهنده آمار طلاق و همچنین بالارفتن سن ازدواج مطرح می شوند، و یا تأثیر زندگی دوم بر رشد نرخ خودکشی در جوامع مختلف انکار ناپذیر است چرا که افرادی که به هویت های خودساخته مطلوب اما موهوم و جعلی شان در ساعت های متمادیِ گذرانِ وقت در فضای سایبر خو گرفته اند، هنگام رویارویی با هویت واقعی دچار یأس و ناامیدی شده و بعضاً نسبت به خویشتن احساس تنفر پیدا میکنند، نتیجه این احساسها چیزی جز خودکشی، ضعف تحصیلی و دامن زدن به آسیبهای اجتماعی و مفاسد اخلاقی نیست.
از طرف دیگر فضای سایبر فرصت های هیجان انگیزی در اختیار انسان قرار می دهد، متحول کردن نظام آموزشی، سیستم کسب و کار، بازآفرینی نظام های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی(البته نه به شکلی که امروز بشر درگیر آن است)، تسریع در روند پیشرفت های علمی حوزه های مختلف از جمله پزشکی، بیوتکنولوژی، علوم فضایی و ...، لذا پرواضح است که فضای سایبر را نمی توان نفی کرد، همچنان که سایبورگ بودن و استفاده از تجهیزات و ابزارهای وابسته به این حوزه را، نکته ی مهم حد و مرز استفاده و نحوه ی تعامل با فضای سایبر است.
برای انسان غربی که جهان آخرت و معادی برایش مطرح نیست، چاره ای به جز روی آوردن به زندگی دوم در فضای سایبر وجود ندارد، چون وی هیچ عاقبت و پایانی برای کار خویش و جامعه ی انسانی در نظر نمی گیرد. خدایِ انسان غربی اگر نمرده باشد، خدای ساعت سازی است که به کناری رفته و اکنون بشر به جای او فرمانروایی می کند، پس طبیعی است که این انسان تمام همّ و غم خویش را برای حداکثری کردن لذت خود در این دنیا به کار گیرد، زندگی دوم به انسان هوی پرست و لذت جو امکان می دهد، زندگی های متنوع و مختلفی را در صورت های گوناگون تجربه کند، یک فرد می تواند با ساخت آواتار(Avatar) های مختلف در جهان مجازی و محیط های اختصاص داده شده به زندگی دوم، همچون دنیای واقعی منزلی تهیه کرده، به مشاغلی که در دنیای واقعی امکان دستیابی به آن ها را ندارد، پرداخته و زندگی تشکیل دهد، و روابط متنوع و متفاوتی را در قالب روابط با افراد گوناگون در سطوح مختلف جنسی، سنی، قومی و ... تجربه کند.
اگر بشر لیبرال غربی و هرکس که چون او عقیده داشته و زندگی می کند، برای دامن زدن به نفسانیات خود در حال کوچ کردن به سمت زندگی دوم نیست، پس آمار وحشتناک سایت های حوزه ی پورن در کنار سایت های مختص مکالمات جنسی، هم باشی های فردی و گروهی و امثالهم را چگونه می توان توجیه کرد؟ اگر زندگی دوم برای ارضاء هوی و هوس در همه ی ابعاد آن از جمله موقعیت اجتماعی، تحصیلی، روابط جنسی غیرمتعارف و پرده دری هایی که در دنیای واقعی امکان ارتکاب آن ها نیست، ایجاد نشده، حجم بالای فسادی که در این زندگی رقم می خورد چه معنایی دارد؟ در این بین انسان مسلمان چگونه می تواند با فضای سایبر تعامل داشته باشد بدون اینکه زندگی واقعی خود را فدای زندگی دوم اش کند؟ و اساساً زندگی دوم برای انسان مسلمان چه ضرورتی دارد؟
برای پاسخ به سوال فوق باید فرجام دو نوع زندگی را بررسی کرد، زندگی دوم، زندگی سایبری(و زندگی دیجیتالی). گرچه این دو نوع زندگی به یکدیگر وابسته بوده با هم بده بستان دارند اما یکی نیستند. زندگی دوم بر بستر آواتارسازی(Avatar Generation) رخ می دهد، آواتار تعریف مشخصی در ادیان شرقی دارد که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست، در فضای اینترنت مبتنی بر همان تعریف اصیل، افراد برای خود آواتار انتخاب می کنند. آواتار یک شخصیت مجازی است که کاربر خود را در قالب آن به نمایش می گذارد. اکثرا کاربران نمی دانند آواتارسازی به نوعی اسطوره سازی است به این معنا که فرد با ساخت آواتار اسطوره ی مدنظر از خودش را ساخته و برای دیگران به نمایش می گذارد. کارشناسان عقیده دارند تمدن غرب در فضای آخرالزمانی امروز آواتار را برای مواجهه با مهدویت شیعه ایجاد و گسترش می دهد، فهم این نکته ساده است، چرا که وقتی افراد خود را در قالب اسطوره و منجی در فضای مجازی و زندگی دوم قرار دهند، دیگر منتظر منجی دنیای واقعی نخواهند نشست.
هر فرد میتواند بیشمار آواتار از خود ارائه دهد، و همان طور که اشاره شد تناقض آواتار با شخصیت واقعی فرد حتی میتواند به خودکشی وی منجر گردد. افراد ساعت های زیادی را صرف پرداختن به آواتار خود میکنند، همانطور که برای خود لباس خریده، آرایش کرده و اتاق شان را تزیین می کنند، برای آواتار خویش نیز این امور را انجام می دهند، همانطور که در دنیای واقعی دوست پیدا می کنند در محیط زندگی دوم نیز این کار را انجام می دهند، در واقع هرکاری در دنیای واقعی انجام میدهند را با قیافه و ظاهری خیالی که از خود آرمانی شان در نظر دارند، در فضای زندگی دوم هم انجام میدهند، منتهی در آنجا افراد روبروی آن ها نیز آواتار افراد دیگر است. روی آوردن روزافزون انسان غربی به زندگی دوم دولت های این جوامع را نیز با چالش مواجه کرده است. افزایش آمار خودکشی(به علت عدم انطباق آواتار با منِ حقیقی و سرخورده شدن از ضعف های منِ واقعی)، بالارفتن مفاسد و آلودگیهای اخلاقی، افت تحصیلی، عدم بهره وری شغلی، انزوا، مشکلات جسمی، از هم پاشیدگی خانواده و تضعیف بنیان های جامعه و مانند اینها از جمله آسیب هایی است که زندگی دوم در پی دارد. جدا از آسیبهای اجتماعی ِ این پدیده که به آنها اشاره شد، وقتی فردی زمانی طولانی را صرف زندگی دوم میکند، همین مقدار زمان از میزان کار مفید و سازنده در جامعه کم شده است.
شام خرابههايی از جنس رنج و افتخار
شام از لحاظ تاريخي يك پاي هميشگي تاريخ اسلام است و در تاريخ جنگهاي دوران اسلامي، به خصوص جنگهايي كه با اروپاييان در گرفته است، جايگاه ويژهاي دارد. شام پس از جنگ جهاني اوّل به چهار كشور «سوريه»، «اردن»، «فلسطين» و «لبنان» تقسيم شد. خود اين چهار كشور مانند تمام سرزمينهاي استقلال يافتة عثماني، تاريخ درازي نداشتهاند؛ امّا به گفتة مورّخان، وارث سرزميني قديمي...
شام» قديم يا «شامات» از لحاظ جغرافيايي سرزميني بزرگ در «آسياي غربي»، حدّ فاصل «درياي مديترانه»، سواحل غربي «فرات»، مرز شمالي «حجاز»، مرز جنوبي «روم شرقي» قديم و «تركية» فعلي است. معروفترين رود اين سرزمين فرات است.
شام از لحاظ تاريخي يك پاي هميشگي تاريخ اسلام است و در تاريخ جنگهاي دوران اسلامي، به خصوص جنگهايي كه با اروپاييان در گرفته است، جايگاه ويژهاي دارد. شام پس از جنگ جهاني اوّل به چهار كشور «سوريه»، «اردن»، «فلسطين» و «لبنان» تقسيم شد. خود اين چهار كشور مانند تمام سرزمينهاي استقلال يافتة عثماني، تاريخ درازي نداشتهاند؛ امّا به گفتة مورّخان، وارث سرزميني قديمي و باستاني با پنجهزار سال قدمت به نام شام هستند؛ زيرا «الشّام و الشّام» نامي بوده كه جغرافيدانان عرب بر «درياي روم» و بيابان ممتدي كه از «اُبلّه» تا فرات و از طرف ديگر از فرات تا مرز روم محدود ميشده است، اطلاق ميكردهاند. در حقيقت سرزمين شام اوّلين مركز، بينِ مراكز تمدّن عربي ـ اسلامي بوده است.
شام تا پيش از آنكه تحت سلطة مسلمانان در آيد، در تصرّف امپراتوري روم شرقي بوده است. پس از مهاجرت قبايلي از «جزير\ العرب» (شبه جزيرة عربستان) به اين سرزمين بود، كه ورود اعراب به «شام» گسترش يافت و قبايلي عربي به اين ديار كوچانده شدند كه مهمترين آنها عبارت بودند از: قُضاعَه، جُذام، لَخْم، كلب، تَنُوخ، صُلَيح و بهراء. آنان به دليل زندگي طولاني در جوار روميان غالباً به كيش نصراني در آمده و آداب و رسوم آنان را پذيرفته بودند تا اينكه پس از بعثت و رحلت پيامبر اكرم(ص) با دو جنگ؛ يعني سرية موته و غزوة تبوك اين منطقه به دست مسلمانان افتاد. پس از آن هم در دست مسلمانان باقي ماند.
شام در سال چهاردهم هجري قمري در عصر خلافت ابوبكر فتح شد و باقي مناطق در خلافت عمر تصرّف شد. با تصرّف شام به وسيلة سپاه اسلام، فرهنگ اين دين جديد بر اقوام ياد شده، غلبه يافت. از آنجايي كه بنياميّه ساكن شام بودند، حكومت آنجا به معاويـ[ بن ابي سفيان واگذار و او در زمان عمر و عثمان به عنوان والي شام انتخاب شد. وي تا سال 35 ه .ق. حاكم شام بود تا اينكه در سال 35 ه .ق. با خلافت امام علي(ع) از حكمراني شام عزل شد. پس از شهادت امام علي(ع)، معاويه با نيرنگ به حكومت رسيد. او شهر «دمشق» را دارالخلافة خويش قرار داد. پس از آن، پادشاهان بني اميّه در دمشق اقامت گزيدند.
شام با ادامة واقعة «كربلا» معنا ميپذيرد؛ زيرا كاروان اسرا از كربلا به سوي شام كه در آن زمان محلّ حكمراني امويان بود، به راه افتادند و بعد از پردهبرداري از جنايات امويان و بيان واقعيّتها، مردم شام به ستمگري حاكمشان آگاهي يافته، عليه اين حكومت با تحريك عبّاسيان شورش كردند.
قيام موفّقيتآميز عبّاسيان در دهههاي نخست قرن سوم هجري قمري، گرچه حركتي شيعي نبود، امّا از دو جهت به توسعة تشيّع كمك نمود. نخست اينكه جنبش عبّاسيان برخي شعارهاي شيعيان، مثل دعوت به آلمحمّد(ص) را در نواحي گوناگون پراكند و ديگر اينكه استقرار بنيعبّاس بر اريكة قدرت، زمينهساز قيامهاي ديگري از جانب علويان و شيعيان گرديد. اين امور كمك كردند تا تشيّع از اختناق به وجود آمده در دورة امويان خارج شود و ندايش به گوش افراد بيشتري برسد.
يكي از مراكز تجمّع شيعيان در آغاز عصر غيبت «شام» بوده است؛ زيرا مردم «طبريّه»، «نابلس»، «قدس» و بيشتر مردم آن ديار بر مذهب تشيّع بودند و ارتباط مردم «جبل عامل» و «طرابلس» با عالمان شيعه در همين زمان، حاكي از وجود شيعيان در اين نواحي است. شهر «حمص» نيز با تشكيل دولت حَمداني در شام به تشيّع روي آورد.
«دمشق» از سال 40 ه .ق. تا سال 132 ه .ق. پايتخت دولت اسلامي بود. در اين تاريخ با به قدرت رسيدن عبّاسيان، شام اعتبار خود را از دست داد و بعد از ساليان سال كه حمدانيان، فاطميان مصر، سلاجقه و عثمانيان بر آن ديار حكومت راندند، دارالخلافه از شام به «بغداد» منتقل شد.
اگر خدا بخواهد ادامه دارد ...
مـــــــــاه پری چهره
ای پناه خستگان! ما به خون نشستگان تیر مژگان توایم که ناوک مژگان تو، دل ما شکافته و خرمن هستی ما از آن خال جانسوز تو می سوزد. قامت رعنای دل از بار سنگین فراق شکسته و مرغ نغمه خوان عشق، تنها به یاد روی تو سرود عشق میخواند.
ای کعبه مقصود! قفل دل بر ضریح چشمان تو بستهایم و مبتلای درد عشق و جنون و عذابیم. از خُمار چشم تو بیماریم و در دام زلف تو گرفتار. از لهیب عشق تو بیقراریم و بر کمند مهر تو دچار.
ای یوسف حسن و ملاحت! باز آی که چشم ما چون یعقوب در هجر تو سرشک غم به دامان میریزد. دل ما کربلاست، سینه ما بقیع و چشم ما فرات.
ای دادخواه شهیدان عشق!
ای زائر غریبانه گلزار بقیع!
ای نگاه حسرت تو سوار بر امواج فرات!
تا کی مقیم سکوتی و در انتظار «انتظار»!
عالم بود حیران آن نقطه خالش
ای پناه خستگان! ما به خون نشستگان تیر مژگان توایم که ناوک مژگان تو، دل ما شکافته و خرمن هستی ما از آن خال جانسوز تو می سوزد. قامت رعنای دل از بار سنگین فراق شکسته و مرغ نغمه خوان عشق، تنها به یاد روی تو سرود عشق میخواند.
ای هستی من! عمریست در انتظارم و بیقرار. گاهی چون منصور در اندیشه دارم و گاه چون پروانه در سر سودای آتشم. از عشق تو چون لاله داغدارم و دل خون. تنها بهانه رویش من، تابش آفتاب جمال توست؛ امّا از آن ترسم که بهار عمر رو به خزان نهد و وصال دست ندهد.
مونس من! عمری در سرا پرده عزلت، در حسرت دیدارم و از هجر تو بیمار. در بستر بیماری، جز یاد تو درمانم نیست و در گوشه تنهایی، جز نام تو یاری. مهر عشق تو بر دلم نشانه اعتبار است و تاج عزّ بندگی بر سرم، نشانه افتخار. کوچههای شهر دل را به انتظار مقدمت آذین بسته و برآستان در نشستهایم.
جانان من! گاهی به سیهروزی خود میاندیشم که چقدر از آفتاب فیض تو محرومم و گاه بر تیرهروزی خود افسوس میخورم که چرا در محاقّ ظلمت فرو رفته و در کنج عزلت نشستهام؛ در حالی که انوار تجلّی خورشید حقیقت، آفاق را منوّر ساخته است.
ای طاووس گلشن عقبی! بر ما خرابهنشینان گلخن دنیا، نظری انداز که کشتی امید ما در ساحل انتظار به گل نشسته است.
ما به انتظار روزی نشستهایم که تو بازآیی و واژه انتظار را از قاموس حیات پاک کنی. به امید آن روز...
گذرى بر زندگى امام ششم حضرت صادق (ع )
نقل شده است که امام صادق (علیه السلام ) در مرگ اسماعیل بسیار ناراحت و اندوهگین شد و دنبال جنازه او با پاى برهنه و بدون ((ردا)) حرکت مى کرد و دستور داد چند بار تابوت او را به زمین گذاردند و سپس بلند کردند و مکرر روپوش او را کنار مى زد و به صورت او نگاه مى کرد و با این کار مى خواست به گروهى از اصحابش که به امامت اسماعیل بعد از پدر معتقد بودند، بفهماند که او مرده است و دیگر شبهه اى در مورد زنده بودن او بجاى نماند.
ویژگیهاى زندگى امام صادق (ع )
جعفر بن محمد، امام صادق (علیه السلام ) در میان برادرانش جانشین و وصىّ پدرش بود و بعد از پدر، عهده دار مقام امامت گردید. او از نظر فضایل ، برترین آنان بود و در مقام و منزلت در نزد شیعه و سنّى از همه برادرانش ، برتر و بلندمقام تر و نامدارتر بود. و به قدرى از علوم او نقل کرده اند که در همه جا پخش شده و از مسافر و غیر مسافر از گفتار آن حضرت بهره مند مى شدند و آن اندازه که علما و دانشمندان از او نقل حدیث کرده اند، از هیچکس از افراد خاندان آن حضرت ، آن اندازه نقل نکرده اند و راویان و اهل آثار، به قدرى که از او بهره مند شده اند از دیگران بهره مند نشده اند، چرا که دانشمندان حدیث شناسى که نام راویان مورد اطمینان از علوم آن حضرت را برشمرده اند – با همه اختلاف در عقیده و گفتار – به ((چهار هزار نفر)) مى رسد و دلایل صدق امامت امام صادق (علیه السلام ) آنچنان آشکار است که قلبها را حیران کرده و زبان دشمن را از اشکال تراشى و خرده گیرى لال نموده است . امام صادق (علیه السلام ) به سال ۸۳ هجرت (۱۷ ربیع الاوّل ) در مدینه چشم به جهان گشود و در (۲۵) ماه شوّال ، سال ۱۴۸ هجرى در سن ۵۶ سالگى به شهادت رسید.
قبر شریفش در قبرستان بقیع (واقع در مدینه ) در کنار قبر پدر و جدّ و عمویش امام حسن مجتبى (علیه السلام ) مى باشد. مادرش ((اُمّ فَروه )) نام داشت که دختر قاسم بن محمّد بن ابوبکر است .
آن حضرت ۳۴ سال امامت کرد، پدرش امام باقر (علیه السلام ) او را وصىّ خود قرار داد و به طور آشکار، به امامت او تصریح کرد.
دلایل امامت امام صادق (ع )
۱ – ((ابوالصَّباح کنانى )) مى گوید: روزى امام باقر (علیه السلام ) به پسرش امام صادق (علیه السلام ) نگاه کرد و فرمود: آیا این شخص را مى نگرید؟ این شخص از کسانى است که خداوند در شاءن آنان فرموده است :
(وَنُرِیدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ ). (۱)
((اراده ما بر این قرار گرفته که به مستضعفین نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثین روى زمین قرار دهیم )).
۲ – ((جابر بن یزید جُعْفى )) مى گوید: از امام باقر (علیه السلام ) درباره امام صادق (علیه السلام ) سؤ ال شد، فرمود:((سوگند به خدا او قیام کننده آل محمّد (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) است )).
۳ – ((على بن حکم )) از طاهر (یکى از یاران امام باقر) نقل مى کند که گفت :((من در حضور امام باقر (علیه السلام ) بودم ، جعفر (امام صادق ) به پیش آمد، امام باقر (علیه السلام ) فرمود:((هذا خَیْرُ الْبَرِیَّة ؛ این شخص (از) برترین آفریدگان است )). (۲)
۴ – در ((حدیث لَوْح )) (که قبلاً در شرح حال امام سجّاد و امام باقر (علیهماالسلام ) ذکر شد که از طرف خداوند به پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) رسیده و توسّط جابر بن عبداللّه انصارى به امام باقر (علیه السلام ) نقل یافته )تصریح به امامت امام صادق (علیه السلام ) بعد از پدرش ،شده است .
۵ – و همچنین دلایل عقلى (که قبلاً ذکر شد) بیانگر صدق امامت آن حضرت است ؛ زیرا به حکم عقل ، امام باید برترین فرد امّت باشد و امام صادق (علیه السلام ) برترین فرد بود؛ چون برترى او درعلم و زهد و عمل ، بر همه مردم و بر برادران و پسرعموهایش آشکار بود.
و نیز به حکم عقل ، امامت براى کسى که داراى مقام عصمت ، همچون عصمت پیامبران نیست ، باطل و بى اساس است و همچنین کسى که در علم و دانش ، کامل نیست شایستگى مقام امامت را ندارد.
و پرواضح بود که مدّعیان امامت در عصر آن حضرت ، نه داراى مقام عصمت بودند و نه به کمال علم در جهت دین رسیده بودند و همین مطلب دلیل انحصار امامت به وجود امام صادق (علیه السلام ) مى باشد؛ زیرا در هر زمانى به وجود امام معصوم (رهبرى که گناه و اشتباه نکند) نیاز است ، طبق آنچه که قبلاً ذکر شد.
۶ – و نیز معجزاتى که مطابق نقل راویان به وسیله امام صادق (علیه السلام ) بروز کرده ، بیانگر صدق امامت او و حقّانیت اوست و حاکى از بطلان ادّعاى دیگر مدّعیان امامت مى باشد.
به عنوان نمونه
((ابوبصیر)) مى گوید:((به مدینه رفتم و با کنیزک خود همبستر شدم ، سپس از خانه بیرون آمدم که به حمّام (براى غسل جنابت ) بروم ، عدّه اى از دوستان را دیدم که به دیدار امام صادق (علیه السلام ) مى روند، ترسیدم که آنان از من پیشى گیرند و من توفیق دیدار آن حضرت را نداشته باشم لذا با آنان (در حال جنابت ) به راه افتادم تا به محضر امام صادق (علیه السلام ) رسیدیم ، وقتى در برابرش قرار گرفتم ، نگاهى به من کرد و فرمود:
((اى ابابصیر! آیا نمى دانى که براى شخص جنب روا نیست به خانه هاى پیامبران یا به خانه هاى فرزندان پیامبران بروند؟!))
شرمگین شدم و عرض کردم :((اى فرزند رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) جمعى از دوستان به محضر شما مى آمدند آنان را ملاقات کردم دیدم اگر با آنان به خدمت شما نیایم ، از دیدار شما محروم خواهم شد و دیگر هرگز چنین کارى نمى کنم ، سپس از محضر آن حضرت بیرون آمدم )).
و روایات بسیارى مانند روایت فوق نقل شده که بیانگر معجزات و اخبار آن حضرت از غیب است که ذکر آنها در اینجا به طول مى انجامد و در اینجا به همین مقدار اکتفا مى شود.
فرزندان امام صادق (ع )
امام صادق (علیه السلام ) داراى ده فرزند بود:
۱ – اسماعیل .
۲ – عبداللّه .
۳ – اُمّ فروه (که مادرشان فاطمه دختر حسین پسر امام سجّاد (علیه السلام ) بود).
۴ – موسى (علیه السلام ) .
۵ – اسحاق .
۶ – محمّد.
۷ – عباس .
۸ – على .
۹ و ۱۰ – اسماء و فاطمه – که از مادران مختلف بودند.
((اسماعیل )) بزرگترین فرزند امام صادق (علیه السلام ) بود و امام صادق (علیه السلام ) بسیار او را دوست داشت و به او علاقه نشان مى داد.
گروهى از شیعیان ، گمان مى کردند که امام بعد از حضرت صادق (علیه السلام ) اسماعیل است ؛ زیرا سنّ او از همه برادرانش بیشتر بود و امام صادق (علیه السلام ) علاقه خاصى به او داشت و او را بسیار احترام مى کرد.
سرگذشت اسماعیل اوّلین پسر امام صادق (ع )
اسماعیل در زمان حیات امام صادق (علیه السلام ) در ((عُرَیْض )) (درّه اى در یک فرسخى مدینه ) از دنیا رفت ، اصحاب امام او را به مدینه به حضور امام صادق (علیه السلام ) آوردند و جنازه او در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
نقل شده است که امام صادق (علیه السلام ) در مرگ اسماعیل بسیار ناراحت و اندوهگین شد و دنبال جنازه او با پاى برهنه و بدون ((ردا)) حرکت مى کرد و دستور داد چند بار تابوت او را به زمین گذاردند و سپس بلند کردند و مکرر روپوش او را کنار مى زد و به صورت او نگاه مى کرد و با این کار مى خواست به گروهى از اصحابش که به امامت اسماعیل بعد از پدر معتقد بودند، بفهماند که او مرده است و دیگر شبهه اى در مورد زنده بودن او بجاى نماند.
وقتى که اسماعیل از دنیا رفت ، آنان که معتقد به امامت او بعد از پدرش بودند، از این عقیده دست کشیدند، تعداد اندکى از اصحاب امام صادق (علیه السلام ) که نه از اصحاب نزدیک و نه از روایت کنندگان از جانب او بودند، بلکه از افراد دور و اطراف بودند، بر عقیده خود به امامت اسماعیل باقى ماندند!
بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام ) گروهى از اصحاب او، به امامت امام موسى بن جعفر (علیهماالسلام ) بعد از پدرش ، اعتقاد داشتند و بر همین عقیده باقى ماندند. ولى افراد دیگر (فرقه اسماعیلیه ) بر دو گروه تقسیم شدند:
الف : گروهى از عقیده به زنده بودن اسماعیل دست برداشتند و به امامت پسر او ((محمّد بن اسماعیل )) معتقد شدند، بر این اساس که گمان کردند، امامت حق پدر او (اسماعیل ) بود و فرزند اسماعیل سزاوارتر به مقام امامت است تا برادر اسماعیل .
ب : گروه دیگر همچنان معتقدند که اسماعیل زنده است و امام هفتم مى باشد، این گروه اکنون بسیار اندکند که نمى توان کسى را به این نام ، نشان داد و این دو گروه را به عنوان ((اسماعیلیّه )) مى نامند، ولى آنچه امروز از فرقه اسماعیلیه معروف است ، همان گروه اوّلندکه مى گویند:((امامت بعدازاسماعیل درمیان فرزندان او تا روز قیامت ادامه دارد)).
پی نوشت :
۱- سوره قصص ، آیه ۵٫
۲- جمله ((خَیْرُ البرِیَّة )) در آیه ۷ سوره بیّنه آمده است مى فرماید:
(اِنَّ الَّذِین آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ ) ((و آنان که به خداى یکتا ایمان آوردند و نیکوکار شدند، آنان به حقیقت بهترین جهانیان هستند)).
کلیپ زیبای غربت صادق علیه اسلام
کلیپ تصویری بسیار زیبای غربت صادق علیه السلام
دانلود :
فایل تصویری
فایل تصویری مخصوص موبایل
زینب(س) دوباره به اسارت نخواهد رفت
منطقه سيده زينب اين روزها به همت شيربچه هاي شيعه امن است. تقريبا همه محافظين حرم، خانواده هايشان در همان هتل ها زندگي مي کنند. در خيابان حرم، هميشه رزمنده هايي را مي بينم که اسلحه بر دوش، گرد و خاک جنگ گرفته، نان و سبزي و خرت و پرت خريده اند و به خانه مي روند، که تا نوبت بعدي پاسشان، استراحت کنند و کار کنند و خرج زندگي در بياورند.
همان روزهاي اول درگيري در سوريه، مسلحين شبانه نزديک حرم حضرت زينب شدند و روي ديوار نوشتند "تساقطي مع النظام" يعني همزمان با نظام، فرو خواهي ريخت. همين شد که بچه شيعه ها از همه جا خودشان را رساندند به منطقه سيده زينب، و با اهالي منطقه همقسم شدند که از حرم و منطقه دفاع کنند. يادم هست با جواني صحبت کردم که مي گفت «ما به ارتش مراجعه کرديم اما جواب درستي نگرفتيم، خودمان رفتيم از بازار سياه با پولي که از مردم جمع کرده بوديم 50 قبضه اسلحه خريديم و شروع کرديم به نوبت کشيک دادن اطراف حرم».
هستههاي اوليه مقاومت مردمي در مقابل فتنه سوريه در همين منطقه شکل گرفت. با جدي تر شدن بحران، و نا آرام شدن مسير فرودگاه و غوطه شرقي -که منطقه سيده زينب هم در همان منطقه قرار دارد، نظام سوريه توجه بيشتري به ماجراي مقاومت مردمي نشان داد و پس از مدتي، سازمان دفاع وطني در سوريه رسميت يافت.
بحران که در سوريه بزرگتر مي شد، محور قطر - عربستان تلاش بي پاياني براي شيعي-سني نشان دادن جنگ انجام ميدادند. آن ها از همان ابتدا نظام سوريه را يک نظام شيعي، در پيوند با نظام شيعي ايران و سازمان شيعي حزب الله جلوه مي دادند، و تلاش مي کردند قاطبه اهل سنت جهان را عليه اين محور تحريک کنند. در واقع در اين جنگ شيعيان زيادي به خاک و خون کشيده شده اند؛ اما تنها گروه مورد تعرض نبوده اند. سلفي هاي تکفيري که در قالب جبهه النصره القاعده درگير جنگ با نظام هستند، همه را مي کشند. براي آنها فرقي بين سني و شيعه و مسيحي وجود ندارد. آنها هرکس را آنطرف لوله تفنگشان ببينند مي کشند. حتي جايي خواندم که در موردي در اطراف حلب، آنها تعدادي از زنان تونسي که به فتواي علماي سلفي براي ارايه خدمات جنسي به خود القاعده به سوريه آمده بودند را به جرم فساد به رگبار بسته بودند.
شواهد اين همه گير بودن کشتار را در منطقه سيده زينب مي شود به وضوح ديد. از ابتداي درگيري ها خانواده هاي زيادي از مذاهب مختلف شيعه و سني، از همه جاي سوريه به اين منطقه پناهنده شده اند. مدير يکي از جمعيت هاي انساندوستانه به من گفت «اين منطقه پيش از بحران حدود 2000 نفر سکنه داشت اما الان بيشتر از 30000 نفر در آن ساکن شده اند». اين خانواده هاي آواره، در هتل هاي اطراف حرم -که پيشتر پذيراي زوار ايراني عتبات سوريه بودند، زندگي مي کنند. يادم هست يک خانواده 8 نفره که دو شهيد هم داده بودند، در يک سوييت 30 متري زندگي مي کردند. پناه آوردن سني ها به منطقه تحت کنترل شيعه ها چه معني ديگري مي توانست داشته باشد؟ جز اينکه مسلحين تکفيري فقط ادعاي جنگ با شيعيان داشتند و در عمل همه را از دم تيغ مي گذراندند؟
منطقه سيده زينب اين روزها به همت شيربچه هاي شيعه امن است. تقريبا همه محافظين حرم، خانواده هايشان در همان هتل ها زندگي مي کنند. در خيابان حرم، هميشه رزمنده هايي را مي بينم که اسلحه بر دوش، گرد و خاک جنگ گرفته، نان و سبزي و خرت و پرت خريده اند و به خانه مي روند، که تا نوبت بعدي پاسشان، استراحت کنند و کار کنند و خرج زندگي در بياورند. يک بار فروشنده يک مغازه لباس زنانه، از من که خريدم طول کشيده بود عذر خواست و رفت توي پرو، تعجب کردم، اما وقتي با لباس نظامي آمد بيرون متوجه شدم. دوباره عذر خواست و گفت نوبت پاسش نزديک است و بايد به فلان جا برود. بيرونم کرد و در مغازه را بست و رفت.
پيشتر خط درگيري به خود حرم نزديک بود و مسلحين روزي چند بار به سمت حرم شليک مي کردند. يک بار يک موشک آرپي جي به يکي از گلدسته ها خورد، يک بار هم يک خمپاره آمد و خورد وسط حياط، کنار آن باغچه کوچکي که درخت پرتقال دارد و سه تا سنگ قبر هم وسطش هست. بعدتر که رفتم، بچه ها عمليات کرده بودند و خط را جلوتر برده بودند و ديگر گلوله ها به حرم نمي رسيد. گاهي البته هنوز هم خمپاره هاي دوربردتر مي زنند، که معمولا به سقف ساختمان هاي بلند مي خورد، تک و توکي هم به کف خيايان مي رسد که شهيد مي گيرد و مجروح مي گيرد.
بين اين شهيدها و زخمي ها از زن حامله و کودک چهار ماهه ديده ام تا پيرهاي سر سفيد. مردم اما جوري که به نوعي عادي شده باشد، دود و گرد انفجار که مي نشيند، جمع مي شوند و آوار جابجا مي کنند و زخمي و شهيد بيرون مي آورند، سر دستشان مي گيرند، و عموما يک چيز را بيشتر مي گويند:
"هيهات منا الذله"
اين شعارها را جاهاي مختلف دنيا شنيده ام، از مراکز مهم تشيع تا وسط پاريس. و بيشتر شيعه هايي که ديده ام، با غيرت بوده اند. غيرت مي خواهد که به هزار سختي خودت را برساني کنار حرم نوه پيغمبر، دختر علي، جانت را سپر گلوله کني که آسيبي به شعائر تشيع نخورد. حرم براي بچه هاي مدافع، يک چهارديواري آيينه کاري و کاشيکاري شده نيست، حتي از مکان هم فراتر رفته است. الان خانه عمه بزرگ، براي بچه شيعه ها نماد همه اهل البيت است. تا حالا، که شايد هر روز سنگرهاي بچه هاي خطوط پيشاني گلوله باران شده و مسلحين بارها به خطشان زده اند، حتي يکبار هم کسي فرار نکرده است.
همه اين هايي که گفتم، معني اين نمي دهد که جنگ شيعه و سني است در سوريه. اهميت دارد که تاکيد کنم آن طرف خط تکفيري ها هستند. تکفيري ها ادعاي سنت دارند، اما عملکردشان هيچ سنخيتي با اسلام اهل سنت ندارد. آن ها بي محابا آدم مي کشند و جلوي دوربين سينه اش را مي شکافند و جگرش را مي خورند. آن طرف خط سلفي ها اسلحه هاي مدرن آمريکايي و اسراييلي دارند، و فرياد مي زنند ما تا آخرين شيعه را خواهيم کشت. شيعه ها هم هرجا باشند، ذلت نمي پذيرند. اسلحه برمي دارند و دفاع مي کنند. و با افتخار روي پيراهنشان مي نويسند "کلنا عباسک يا زينب" يعني همه ما عباس تو هستيم زينب.
***سید علی فاطمی
امام و انبياء
اگر بشنوی مردی که کمال یا کمالاتی دارد، به ناراحتی یا ناراحتیهایی دچار شده، عقل تو را وامی دارد که به یاریاش برخیزی و برای خلاصی او اقدام کنی و اگر نتوانی این کار را انجام دهی، مبادرت به دعا نمایی که برای او فرج و خلاص حاصل شود و شفقّت و اخلاص هم در وجود تو نسبت به او پیدا میشود. اکنون که این مطلب را توجّه کردی، میگوییم: مولای ما حضرت صاحب الزمان(عج)، تمام مرزهای کمال را احاطه کرده و به برترین مراتب جمال و جلال دست یافته است،...
اگر بشنوی مردی که کمال یا کمالاتی دارد، به ناراحتی یا ناراحتیهایی دچار شده، عقل تو را وامی دارد که به یاریاش برخیزی و برای خلاصی او اقدام کنی و اگر نتوانی این کار را انجام دهی، مبادرت به دعا نمایی که برای او فرج و خلاص حاصل شود و شفقّت و اخلاص هم در وجود تو نسبت به او پیدا میشود. اکنون که این مطلب را توجّه کردی، میگوییم: مولای ما حضرت صاحب الزمان(عج)، تمام مرزهای کمال را احاطه کرده و به برترین مراتب جمال و جلال دست یافته است، با این همه او مبتلا به اهل ضلالت و گمراهی است و دورمانده از اهل و عیال و خانه و وطن، و این معنی برای اهل بینش کاملاً روشن است؛ امّا عظمت مصیبت آن حضرت، به مقدار عظمت خود او است و زبان از بیان كمالاتش الکن و اندیشهها از پرواز به قلّههای رفیع آن ناتوان میباشد. چه خوش گفتهاند: آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری.
در روایتی که شیخ حرّ عاملی در کتاب «إثبات الهداه بالنّصوص و المعجزات» از کتاب «إثبات الرجعه» فضل بن شاذان به سند صحیح آورده، چنین میخوانیم:
از امام صادق(ع) است که فرمود:
«هیچ معجزهای از معجزات انبیاء و اوصیاء نیست؛ مگر اینکه خداوند تبارک و تعالی مثل آن را به دست قائم(ع) ظاهر میگرداند تا بر دشمنان، اتمام حجّت کند».1
حال که سخن به اینجا رسید، خوب است این مطلب را به نحو تفصیلیتر بیان نمائیم.
1. شباهت به حضرت آدم(ع)
1ـ1. خداوند، آدم را خلیفه خود در تمام زمین قرار داد و او را وارث آن ساخت و در «قرآن» چنین فرمود:
«إنّی جاعلٌ فی اْلاَرْض خَلیفَةً؛2
من در زمین خلیفهای قرار میدهم.»
و خداوند حضرت حجّت(ع) را نیز وارث زمین خواهد ساخت و خلیفه خود در زمین خواهد فرمود، چنانکه از حضرت ابی عبدالله، صادق(ع) مروی است که در تفسیر آیه:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْض؛3
خدا به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داد که در روی زمین جانشین دیگرانشان کند.»
چنین فرمود:
او، قائم و اصحابش میباشند و هنگام ظهورش در مکّه، در حالی که دست به صورت میکشد، میگوید: «اَلْحَمْد لله الَّذی صَدَقَنا وَعْدَه وَ اَوْرَثَنا اْلاَرْضَ...4؛
سپاس خدای را که به وعده خود وفا کرد و زمین را به ارث ما درآورد.»5
و در حدیث مفضّل آمده که: خروج میکند؛ در حالی که ابری بالای سرش سایه افکنده و در آن منادی ندا میکند: این، مهدی، خلیفه خدا است، از او پیروی کنید.
2ـ1. از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود:
«آدم(ع) آنقدر بر فراق بهشت گریست تا اینکه (اشک) از دو گونه اش مانند آبراههایی جاری شد.»6
از امام صادق(ع) نیز همین معنی روایت شده است.7
حضرت قائم(ع) نیز مانند آدم(ع)، گریه بسیار دارد؛ چنانکه در «زیارت ناحیه» از آن حضرت است که خطاب به جدّش، حسین(ع) میگوید:
«شب و روز برایت ندبه میکنم و به جای اشک بر تو خون میگریم».
3ـ1. درباره آدم(ع)، آیه نازل شده که:
«و عَلَّمَ آدَمَ الاَسماءَ کُلَّها؛8
خداوند تمام اسمها را به آدم تعلیم فرمود.»
و امّا قائم، خداوند آنچه به آدم آموخت، به او نیز آموخته و اضافه بر آن هم مطالب دیگری آموخته است، چه اینکه آدم بیست و پنج حرف از اسم اعظم را آموخته بود ـ چنان که در حدیث آمده استـ و پیغمبر اکرم(ص) هفتاد و دو حرف از آن را آموخت، و تمام اموری که خداوند متعال به پیامبرش داده، به اوصیای آن حضرت نیز داده شده تا به مولای ما حضرت قائم(ع) رسید.
و در خبر صحیح ثقه الاسلام کلینی از حضرت ابی عبدالله، صادق(ع) آمده است که فرمود:
«آن علمی که به آدم(ع) نازل شد، دیگر برداشته نشد و هیچ عالمی نمرده است؛ مگر اینکه علمش را به ارث گذاشته و زمین، بدون عالم باقی نمیماند.»9
4ـ1. آدم، زمین را با عبادت خدا زنده کرد، پس از آنکه جنّیان با کفر و طغیانشان آن را میرانده بودند.
قائم(ع) نیز زمین را با دین خدا و عبادت و عدالت و برپایی حدودش زنده خواهد کرد، بعداز مردن آن به کفر و معصیت اهل زمین.
در «بحارالأنوار» از حضرت ابوجعفر(ع) درباره آیه:
«یحْیی اْلاَرْضَ بَعْدَ مَوْتها؛10
[خدا] زمین را پس از مردنش زنده میکند.»
فرمودند:
«خداوند عزّوجلّ به وسیله قائم(ع) زمین را بعداز مرگش زنده میگرداند. منظور از مرگ آن، کفر اهل آن میباشد که کافر در حقیقت مرده است».11
و در «وسائل الشّیعه» درباره همین آیه آمده است که حضرت موسی بن جعفر(ع) فرمود:
«به وسیله باران احیا نمی کند؛ بلکه خداوند مردانی برمی انگیزد که عدالت را زنده میکنند و زمین به خاطر احیای عدالت زنده میشود و به درستی که اگر یک حد در زمین برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران.»12
و در همان کتاب از پیغمبراکرم(ص) منقول است که فرمودند:
«یک ساعت امام عادل بهتر است از عبادت هفتاد سال و یک حد که برای خدا در زمین برپا شود، سودمندتر است از چهل روز باران.»13
با این همه، تاکی و تا چند آدم و قائم را با هم مقایسه کنم در حالی که آدم به خاطر قائم خلق شد.
«انَّ اَّلذی خَلَقَ الْمَکارمَ جازها فی صلْب آدَمَ للْامام الْقائم؛
آنکه مکارم اخلاق را آفرید همه را در صلب آدم قرار داد، برای امام قائم.»
2. شباهت به هابیل(ع)
نزدیک ترین و خویشاوندترین افراد، هابیل را کشت؛ یعنی برادرش قابیل. خداوند متعال در کتاب عزیز خود میفرماید:
«وَاتْل عَلَیْهمْ نَبَاءَ ابْنَیْ آدَمَ بالْحَقّ اذْ قَرَّبا قرْباناً فَتقبّلَ منْ اَحَدهما وَلَمْ یتَقَبَّلْ منَ اْلآخَرَ قالَ لاَقْتلَنَّکَ قالَ انَّما یَتَقَبَّل الله منَ الْمتَّقینَ؛14
و داستان راستین دو پسر آدم را برایشان بخوان، آنگاه که قربانی کردند، از یکیشان پذیرفته آمد و از دیگری پذیرفته نشد. گفت: تو را میکشم. گفت: خدا قربانی پرهیزگاران را میپذیرد.»
همچنین نزدیک ترین و خویشاوندترین افراد، قصد کشتن امام قائم ـ روحی و ارواح العالمین فداه ـ را نمود؛ او عموی آن حضرت، جعفر کذّاب بود.
از امام زین العابدین(ع) نقل شده است که فرمود:
«گویا جعفر کذّاب را میبینم که سرکش زمانش را بر تفتیش امر ولیّ خدا و آنکه در غیب الهی محفوظ و بر حرم پدرش موکّل است، وادار کند، به سبب جهل او به ولادتش و حرص بر کشتنش از روی طمع در میراث پدرش تا آن را به ناحق بگیرد.»15
3. شباهت به شیث(ع)
هبّهالله شیث اجازه نیافت که علم خودش را آشکار کند، چنان که در «روضه کافی» روایت شده که حضرت ابوجعفر، امام باقر(ع) در خبری طولانی چنین فرمود:
«وقتی هبهالله پدرش آدم را دفن کرد، قابیل به نزدش آمد و گفت: ای هبهالله! من دیدم که پدرم، آدم تو را از علم، آنقدر عطا کرد که به من عطا نکرد و آن همان علمی است که برادرت هابیل به آن دعا کرد و قربانی اش قبول شد و بدین جهت او را کشتم که فرزندانی نداشته باشد تا بر فرزندان من افتخار کنند و بگویند ما فرزندان کسی هستیم که قربانی اش قبول شد و شما فرزندان کسی هستید که قربانی او قبول نشد و تو اگر علمی را که پدرم به تو اختصاص داده، آشکار کنی تو را هم میکشم؛ همان طور که بردارم هابیل را کشتم. پس هبهالله و فرزندان او مخفی میکردند آنچه از علم و ایمان نزد آنها بود...»16
حضرت قائم نیز تا روز وقت معیّن اجازه نیافته؛ چنان که درباره حضرتش روایت شده است:
«هنگام ولادت بر زانو قرار گرفت و دو انگشت سبّابه اش را به سوی آسمان بلند کرد؛ عطسهای زد و گفت: «سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است. درود خداوند بر محمّد و خاندانش باد. ستمگران پنداشتهاند که حجّت الهی، باطل و نابود است و حال آنکه اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود شک از بین میرود.»17
این خبر را رئیس المحدّثین، شیخ صدوق در «کمال الدین» آورده است.
4. شباهت به نوح(ع)
1 ـ 4. نوح(ع) شیخ الانبیاء است. از امام صادق و امام هادی(ع) روایت است که حضرت نوح(ع) دو هزار و پانصد سال عمر کرد.
و حضرت قائم(ع)، شیخ الاوصیاء است. (بنا به روایت کافی) آن حضرت در نیمه شعبان سال 255 ه .ق متولّد شد.18 که براین اساس عمر آن حضرت تاکنون 1171 سال میشود.
و از امام زین العابدین(ع) روایت است که فرمود:
«در قائم، روشی از آدم و از نوح هست و آن طول عمر میباشد... .»19
2 ـ 4. نوح(ع)، زمین را با سخن خود از کافران پاک کرد و گفت:
«لاتَذَر عَلَی الأَرض من الکافرینَ دَیّاراً؛20
ای پروردگار من! بر روی زمین هیچ یک از کافران را مگذار.»
قائم نیز زمین را با شمشیر از لوث وجود کافران پاک میگرداند تا جائی که هیچ اثری از آنها باقی نماند.
3 ـ 4. نوح(ع)، نهصد و پنجاه سال صبر کرد؛ چنان که خداوند میفرماید:
«فَلَبثَ فیهمْ اَلْفَ سَنَه الاّ خَمْسینَ عاماً فَاَخَذَهم الطّوفان وَهمْ ظالمونَ؛21
او هزار سال و پنجاه سال کم در میان آنان بزیست و چون مردمی ستم پیشه بودند، طوفانشان فراگرفت.»
قائم نیز از اوّل امامتش تاکنون صبر کرده و نمیدانم تا کی صبر خواهد کرد. هرکه از نوح تخلّف جست، هلاک شد و هرکه از قائم تخلّف جوید نیز هلاک میشود؛ چنان که در حدیث آمده است.
4 ـ 4. آن قدر خداوند فرج نوح و اصحابش را به تأخیر انداخت تا اینکه بیشتر معتقدان به آن حضرت، از او برگشتند. فرج قائم را نیز خداوند آنقدر به تأخیر میاندازد که بیشتر معتقدان به آن حضرت از او برمی گردند. چنان که در حدیثی از امام عسکری(ع) آمده است.22
5 ـ 4. ادریس به ظهور نوح بشارت داد و به ظهور قائم، خداوند تعالی فرشتگان را بشارت داد. و پیغمبر و امامان (ع) و بلکه پیغمبران گذشته ظهورش را بشارت دادند.
6 ـ 4. نداهای نوح(ع) به شرق و غرب عالم میرسید و این یکی از معجزات آن حضرت بود، چنان که در کتاب «زبدهالتصانیف» آمده است. قائم(ع) نیز هنگام ظهور، بین رکن و مقام میایستد و فریاد برمیآورد و میگوید:
«ای نقبا و سرداران من و ای خواصَ من و ای کسانی که خداوند پیش از ظهور، آنان را بر روی زمین برای یاری من ذخیره کرده! با خواست و رغبت به سوی من آیید.»
پس صدای آن حضرت(ع) به آنها میرسد؛ در حالی که در محرابها و بر فرشها و رختخوابهایشان باشند و با یک فریاد، همه صدای او را میشنوند ـ هریک از آنها به گوشش میرسد ـ و به سوی آن صدا اجابت میکنند و یک چشم برهم زدن نمی گذرد که همگی آنها بین رکن و مقام قرار میگیرند.
این معنی در حدیث مفضّل از امام صادق(ع) آمده است.23
5. شباهت به حضرت ادریس(ع)
ادریس(ع) جدّ پدر نوح(ع) است که نامش اخنوخ بوده، خداوند او را به جایگاه بلندی بالا برد؛ گفته میشود به آسمان چهارم بالا رفت و گفته میشود که به آسمان ششم برده شد.
1 ـ 5. در «مجمع البیان» از مجاهد نقل شده است که گفت: ادریس به آسمان بالا برده شد؛ همان گونه که عیسی به آسمان برده شد و او زنده است و نمرده و دیگران گفته اند: بین آسمان چهارم و پنجم قبض روح شده است. این معنی از امام باقر(ع) نیز روایت شده است:24
«قائم(ع) را نیز خداوند به جایگاه والایی به آسمان برد.»
ادریس(ع) را خداوند بر بال فرشتهای نشانید که در فضای آسمان او را به پرواز درآورد. در این زمینه از امام صادق(ع) چنین روایت شده است:
«خداوند تبارک و تعالی برفرشتهای از فرشتگان غضب کرد و بالهایش را بُرید، و او را در یکی از جزیرههای دریا افکند؛ پس زمانی طولانی که خدا میداند در آن دریا ماند، و چون خداوند ادریس را به رسالت برانگیخت، آن فرشته نزد وی آمد و گفت: «ای پیغمبر خدا! دعا کن خداوند از من راضی شود و بالهایم را برگرداند. ادریس فرمود: «آری». [چنین خواهم کرد]. آنگاه از پروردگار درخواست نمود و خداوند بالهای آن فرشته را بازگرداند و از او راضی شد، سپس آن فرشته به ادریس گفت: «آیا حاجتی داری؟» فرمود: «آری. دوست دارم مرا به آسمان بالا ببری تا به ملک الموت نگاه کنم چون با یاد او زندگی ندارم.» پس فرشته او را برگرفت و بر بالهای خود به آسمانها برد تا به آسمان چهارم رسید که ناگهان دید ملک الموت سر خود را از روی تعجّب حرکت میدهد. ادریس بر ملک الموت سلام کرد و به او گفت: «چرا سرت را تکان میدهی؟» گفت: «چون خداوند به من امر فرمود که تو را بین آسمان چهارم و پنجم قبض روح کنم. گفتم: پروردگارا! چگونه این کار را انجام دهم و حال آنکه غلظت آسمان چهارم به مقدار پانصد سال راه است و از آسمان چهارم تا آسمان سوم مقدار پانصد سال راه است و غلظت آسمان سوم نیز پانصد سال است و هر آسمان و مابین آن به همین ترتیب است، این چگونه شدنی است!؟» سپس او را بین آسمان چهارم و آسمان پنجم قبض روح نمود و همین است که خداوند میفرماید: «و رفعناه مکاناً علیّاً؛ و ما او را به جایگاه بلندی رساندیم.»
و بدین جهت او را ادریس نامیدند که کتابهای بسیار درس میگفت.25 و گفته میشود که او در بهشت زنده است و این قول مروی از ابن عبّاس است.
قائم(ع) را هم روح القدس بر بال خود گرفت و به آسمانها برد. در حدیثی از حکیمه خاتون، در باب میلاد آن حضرت آمده است:
پس امام حسن عسکری(ع) فرزندش را گرفت؛ در حالی که کبوترها بالای سرش پرواز میکردند، آن گاه امام به یکی از کبوترها بانگ زد که: «او را بردار و حفظ کن و هر چهل روز به ما برگردان.» آنگاه شنیدم که حضرت ابومحمّد (امام عسکری(ع)) میفرمود: «تو را به کسی میسپارم که مادر موسی، فرزندش را به او سپرد.» نرجس گریه کرد. آن حضرت به او فرمود: «آرام باش که رضاع جز از پستانهای تو بر او حرام است و به زودی به تو باز خواهد گشت! چنان که موسی به مادرش بازگردانده شد. خدای عزّ و جل میفرماید: «فرددناه الی امّه کی تقرّ عینها و لا تحزن؛26 سرانجام ما او را به مادرش بازگرداندیم تا دیده اش روشنی یابد و غمگین نشود.»
حکیمه خاتون میگوید: عرض کردم: این پرنده چیست؟ فرمود: «این روح القدس است که موکّل به امامان است. آنها را تسدید و توفیق میدهد و به علم تربیت میکند... .»27
2 ـ 5. حضرت ادریس(ع) از قومش غایب شد، هنگامی که میخواستند او را بکشند، چنان که در حدیثی از حضرت باقر(ع) آمده است.
قائم(ع) نیز همین طور، هنگامی که دشمنان میخواستند آن حضرت را بکشند، غایب شد.
3 ـ 5. غیبت ادریس به طول انجامید، به حدّی که شیعیان و پیروان او در سختی و شدّت و فشار واقع شدند.
قائم(ع) نیز غیبتش طولانی است تا جایی که شیعیانش به منتهای سختی و فشار و مشقّت واقع شوند. از پیغمبراکرم(ص) روایت شده که فرمودند:
«پیوسته وضع شما چنین خواهد بود تا اینکه در میان فتنه و جور کسی متولّد شود که مردم او را نشاسند. سپس زمین پر شود از ظلم و جور به حدّی که هیچ کس نتواند بگوید: «الله». سپس خداوند عزّ و جلّّ مردی از من و از عترت من برانگیزد که او زمین را پر از عدل سازد، همچنان که قبل از او آن را پر از جور و ستم کرده باشند... .»28
و از امیرالمؤمنین(ع) مروی است که فرمودند:
«البتّه زمین پر از ظلم و جور میشود. تا جایی که کسی ـ جز مخفیانه ـ «الله» نگوید. سپس خداوند قومی صالح را میآورد که آن را پر از قسط و عدل نمایند، چنانکه پر شده است از ظلم و جور.»
4 ـ 5. وقتی غیبت ادریس به طول انجامید، مردم بر توبه اتّفاق کردند و به سوی خدا برگشتند؛ خداوند متعال هم او را ظاهر ساخت و شدّت و بدی را از آنان دور کرد. قائم نیز همینطور است که اگر مردم بر توبه اتّفاق کنند و تصمیم قطعی بر یاریاش داشته باشند، خدای تعالی او را ظاهر خواهد ساخت.
5 ـ 5. هنگامی که ادریس ظهور کرد، پادشاه ستمگر و مردم برای او تسلیم شدند.
قائم نیز چنین است که هرگاه ظاهر شود، پادشاهان و امرای جبّار و مردم عالم به آن حضرت میگروند و سر فرود میآورند.
6. شباهت به حضرت هود(ع)
نام هود(ع)، عابر است و نوح(ع) ظهورش را بشارت داد.
از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند:
«هنگامی که وفات نوح نزدیک شد، شیعیان و پیروان خود را فراخواند و گفت: «بدانید که پس از من غیبتی خواهد بود که طاغوتها ظاهر میشوند و البتّه خداوند عزّوجل به وسیله قیام کنندهای از فرزندانم که هود نامیده میشود، بر شما فرجی میرساند. او هیبت و سکینه و وقار دارد و در خلقت و اخلاق شبیه من است و خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را به وسیله باد، هلاک میکند.» پس پیوسته منتظر و مراقب ظهور و قیام هود بودند تا اینکه مدّت بر آنها طول کشید و دل بیشترشان را قساوت گرفت. سپس خداوند متعال پیغمبرش هود را فرستاد، بعد از آنکه نومید شده بودند و بلا و گرفتاری وجودشان را پر کرده بود و دشمنان، با باد بدون نفع، هلاک شدند؛ بادی که خداوند متعال آن را در قرآن چنین توصیف کرده است: «ما تذر من شیءٍ أتت علیه الاّ جعلته کالرّمیم؛29 بر هیچ چیز نوزید؛ مگر آنکه چون استخوانی پوسیدهاش بر جای نهاد.»
سپس غیبت بر او واقع شد تا اینکه صالح(ع) ظاهر گشت.»30
قائم(ع) را نیز با تمام خصوصیّات، پدران بزرگوارش خبر دادهاند و غیبت و ظهورش را بیان فرمودهاند که پارهای از آنها گذشت.
قائم(ع) نیز چنان است که خداوند متعال به وجود او، جمعی از کافران را با باد سیاهی نابود میکند ـ چنان که در روایت مفضّل گذشت.
7. شباهت به حضرت صالح(ع)
صالح(ع) از قومش غایب شد. پس از آنکه به سوی آنها بازگشت، عدّه کثیری او را انکار کردند؛ چنان که امام صادق(ع) فرمودند:
«صالح(ع)، مدّتی از قومش غایب شد، روزی که از آنها غایب شد، میان سال و خوش هیکل و خوش اندام بود؛ ریش انبوه و شکم خفتهای داشت؛ گونههایش سبک و در میان مردان میان بالا بود. هنگامی که به قومش برگشت او را به صورتش نشناختند، و آنها را بر سه طایفه دید: یک طایفه منکر و کافر، طایفه دیگر اهل شک و تردید بودند و طایفه سوم یقین و ایمان داشتند. اوّل، آن طایفه را که اهل شکّ و تردید بودند، دعوت کرد و به آنها گفت: «من صالح هستم.» آنها او را تکذیب کردند و دشنام دادند و راندند و گفتند: خداوند از تو بیزار است؛ صالح به صورت تو نبود. سپس به نزد منکران و کافران آمد و آنها را دعوت فرمود؛ ولی از او نپذیرفتند و به بدترین وجهی از او رمیدند. سپس به نزد طایفه سوم آمد و گفت: «من صالح هستم.» گفتند: نشانهای بگو که بدانیم تو صالح هستی. چون که ما تردید نداریم که خداوند تعالی آفریدگار است و هرکس را به هر شکل که بخواهد در میآورد.
ما نیز در میان خودمان نشانههای قائم را به یکدیگر اطلّاع داده و بررسی کردهایم تا اینکه هرگاه بیاید برای ما معلوم باشد و صحت آن به وسیله یک خبر آسمانی برما محقّق گردد.»
صالح(ع) فرمود: «من همان صالح هستم که شتر را برای شما برآوردم.»
گفتند: راست گویی؛ همین مطلب را ما با هم بررسی میکردیم؛ نشانههای آن چیست؟
فرمود: «یک روز او آب میآشامید و روز دیگر شما. گفتند: ما به خداوند و آنچه تو از جانب او آوردهای، ایمان داریم.» اینجا است که خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
«إنّ صالحاً مرسلّ من ربّه؛31 همانا صالح(ع) از طرف پروردگارش فرستاده شده است».
و اهل یقین و ایمان گفتند: «إنّا بما أُرسل به مؤمنون؛32 ما به آنچه که به او رسیده است، ایمان داریم».
و کسانی که تکبّر کردند، که شک کنندگان باشند، گفتند:«إنّا بالّذیء امنتم به کافرون؛33 ما به آنچه که شما به آن ایمان آوردهاید، کافر هستیم».
راوی گوید:
آیا در آن روز در میان آنها عالمی هم بود که به صالح آگاه باشد؟ فرمود: «خداوند، عادلتر از آن است که زمین را بدون عالمی بگذارد که مردم را به سوی خداوند رهبری کند. آن مردم تنها هفت روز پس از خروج صالح از میان آنها، در حال حیرت که امامی را نمیشناختند، به سر بردند که در همان حال هم دین خدای عزّوجلّ را در اختیار داشتند و با هم متّحد بودند و چون صالح(ع) ظاهر شد، پیرامونش جمع شدند و همانا مَثَل قائم(ع) نیز مَثَلِ صالح است.»34
آری. قائم(ع) هم مانند صالح خواهد بود. آنچه بر صالح جاری شده حرف به حرف بر او جاری میشود؛ با آنکه در سنّ پیری و پس از عمری طولانی ظهور میکند، به صورت جوانی کمتر از چهل سال است.
در آن زمان، مردم نیز بر سه دسته خواهند بود: اهل یقین، شک و انکار. اهل انکار را دعوت میکند، او را انکار مینمایند و آنها را میکشد و اهل یقین از او علامات میخواهند که به آنها ارائه میدهد. پس با او بیعت میکنند و در تمام اینها روایاتی است که بعضی از آنها را پیشتر آوردهایم و بعضی دیگر را بعداً خواهیم آورد.
8. شباهت به حضرت ابراهیم(ع)
1 ـ 8. ابراهیم(ع) دوران حمل و ولادتش مخفیانه بود.
قائم(ع) نیز حمل و ولادتش مخفی بود.
2 ـ 8. ابراهیم(ع) در روز، به قدری رشد میکرد که دیگران در یک هفته رشد میکنند و در یک هفته آنقدر رشد میکرد که دیگران در یک ماه رشد میکنند و در یک ماه به مقداری که دیگران در یک سال رشد دارند، رشد مینمود ـ چنان که از امام صادق(ع) روایت شده است.35
قائم(ع) نیز چنین بود، چنان که در خبر حکیمه خاتون آمده که گفت:
پس از گذشت چهل روز به خانه حضرت ابومحمّد (امام عسکری(ع)) وارد شدم که ناگاه مولایمان صاحب الزّمان را دیدم که در خانه راه میرود. از او زیباروتر و فصیحتر ندیدم. حضرت ابومحمّد(ع) به من فرمود: «این است مولود گرامی نزد خداوند عزّوجلّ» عرض کردم: ای آقای من چهل روزه است و من این وضع را در او میبینم! فرمود: «ای عمّه من! مگر ندانستی که ما گروه اوصیا در یک روز به مقدار یک هفته دیگران و در یک هفته به مقدار یک ماه دیگران و در یک ماه به مقدار یک سال دیگران رشد میکنیم؟...»36
3 ـ 8. ابراهیم(ع) از مردم عزلت گزید. خداوند عزّوجلّ به نقل از او فرموده:
«و أعتزلکم و ما تدعون من دون الله؛37 از شما و از آن چیزهایی که به جای خدای یکتا میخوانید، کناره میگیرم و پروردگار خود را میخوانم.»
قائم(ع) نیز از مردم اعتزال جسته است.
4 ـ 8. ابراهیم دو غیبت داشته است.
قائم نیز دو غیبت داشته است.
5 ـ 8. ابراهیم(ع) هنگامی که در آتش افکنده شد، جبرئیل برایش جامهای از بهشت آورد.
قائم(ع) نیز همان جامه را، هنگامی که قیام کند، خواهد پوشید. از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند:
«آیا میدانی جامه یوسف چه بود؟» گفتم: نه. فرمود: «وقتی برای ابراهیم(ع) آتش افروختند، جبرئیل(ع) یکی از جامههای بهشتی را آورد و بر او پوشانید. پس با آن جامه، گرمی و سردی به او اثر نمیکرد و چون هنگام وفاتش رسید، آن را در بازومندی قرار داد و بر اسحاق آویخت و اسحاق هم بعداً آن را بر یعقوب آویخت و هنگامی که یوسف متولّد شد، یعقوب آن را بر او آویخت و این در بازوی او بود تا بر او گذشت آنچه گذشت. پس هنگامی که یوسف آن پیراهن را در مصر از بازوبند بیرون ساخت، یعقوب بوی آن را شنید و همین است که خداوند به حکایت از او فرموده:
«إنّی لأجد ریح یوسف لولا أن تفنّدون؛38 اگر مرا دیوانه نخوانید، بوی یوسف میشنوم.»
این همان پیراهنی است که از بهشت نازل شده بود.»
عرض کردم: فدایت شوم! پس این پیراهن به که میرسد؟ فرمود: «به اهل آن و پیراهن، همراه قائم ماست هنگامی که خروج نماید.» سپس فرمود: «هر پیغمبری که علمی یا چیزی را وارث بود، به محمّد(ص) رسیده است.»39
6 ـ 8. ابراهیم(ع)، خانه کعبه را بنا کرد و حجرالاسود را در جایش نصب فرمود. خداوند عزّوجلّ میفرماید:
«و إذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت و إسمعیل ربّنا تقبّل منّا إنّک أنت السّمیع العلیم؛40 و چون ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه را بالا بردند، گفتند: «ای پروردگار ما! از ما بپذیر که تو شنوا و دانا هستی.»
همچنین از یکی از دو امام (باقر و صادق(ع)) روایت است که فرمودند:
«خداوند عزّوجلّ ابراهیم را به ساختن کعبه و اینکه پایههای آن را بنا نماید و به مردم، محلّ عبادت و مناسکشان را ارائه دهد، امر کرد. پس ابراهیم و اسماعیل خانه کعبه را هر روز به مقدار یک ساق میساختند تا به جایگاه حجرالاسود رسیدند. حضرت باقر(ع) فرمودند: پس در اینجا کوه «ابوقبیس» او را ندا کرد که تو نزد من امانتی داری. آنگاه حجرالاسود را به ابراهیم داد و آن حضرت آن را در جای خودش نصب کرد.»41
قائم(ع) نیز مانند آن را دارد. از حضرت صادق(ع) مروی است که فرمودند:
«هرگاه قائم(ع) به پا خیزد، مسجدالحرام را منهدم میکند تا به اساس آن برساند و مقام ابراهیم را به جایی که درآن بوده بازمی گرداند... .»42
و از ابوالقاسم، جعفر بن محمّد بن قولویه مروی است که گفت:
در سال سیصد و سی و هفت به قصد تشرّف به حج به «بغداد» رسیدم. آن سال بنا بود قرامطه، حجرالاسود را به جایگاهش بازگردانند و بیشترین کوشش من برای آن بود که به کسی که حجرالاسود را در جای خودش نصب میکند، دست یابم؛ زیرا که در کتابها خوانده بودم که آن را جز حجّت زمان کسی نمی تواند به جای خود نصب نماید ـ چنان که در زمان حجّاج، امام زین العابدین(ع)، آن را در جای خود قرار داد؛ ولی به بیماری شدیدی دچار شدم که از آن برخود ترسیدم و با آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم. پس دانستم که ابن هاشم به مکّه سفر میکند. لذا نامهای نوشتم و آن را مهر کرده به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسیده بودم که آیا مرگ من در این بیماری است؟ و به ابن هشام گفتم: سعی من بر این است که این نامه به دست کسی که حجرالاسود را به جای خودش نصب میکند برسد؛ من تو را برای این کار فراخواندم.
ابن هشام گوید: وقتی به مکّه رسیدم و موقع جایگذاری حجرالاسود فرارسید، به خدّام حرم پولی دادم که در آن وقت معیّن، بگذارند جایی باشم که ببینم نصب کننده آن کیست، آنها را با خود قرار دادم که ازدحام جمعیت را از من دور کنند. دیدم هرکس خواست حجر را در جایش نصب کند نمیتوانست و حجرالاسود قرار نمییافت و میافتاد. پس جوانی گندمگون و خوشصورتی آمده؛ آن را گرفت و در جایش قرار داد. آن چنان بند شد که انگار اصلاً از آن جا کنده نشده بود. فریادهای مردم به خاطر آن بلند شد، و آن جوان رفت که از درب خارج شود. من از جای خود برخاستم و به دنبالش رفتم، مردم را از راست و چپ کنار میزدم تا خیال کردند دیوانه ام. مردم برای او راه میگشودند و من چشم از او برنمی گرفتم تا از مردم جدا شد. من به سرعت میرفتم و او با تأنّی و آرامش، و چون به جایی رسید که غیر از من کسی او را نمی دید، به سمت من برگشت، و فرمود: «آنچه با خودداری پیش آور.» من نامه را تقدیم کردم. بدون اینکه به آن نگاه کند فرمود: «به او بگو که از این بیماری ترسی بر تو نیست و مرگی که ناچار از آن هستی، پس از سی سال میرسد.» اشک در چشمم حلقه زد، و نمی توانستم از جا حرکت کنم. مرا به حال خود گذاشت و رفت.
ابوالقاسم میگوید: این جریان را ابن هشام برایم گفت.
راوی میافزاید: پس از سی سال از آن ماجرا ابوالقاسم بیمار شد. پس به امور خود رسیدگی کرد، وصیّتنامهاش را نوشت و جدّیت عجیبی در این کار داشت. به او گفتند: این ترس چیست؟ امیدواریم خداوند به سلامت بر تو منّت بگذارد. جواب داد: این همان سالی است که ترسانیده شدم و در همان بیماری درگذشت. خداوند رحمتش کند.43
7 ـ 8. ابراهیم(ع) را خداوند از آتش نجات داد، خدای عزّوجلّ، در کتاب خود میفرماید:
«قلنا یا نارکونی برداً و سلاماً علی إبراهیم؛44 گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش.»
قائم(ع) نیز به همین ترتیب خواهد شد. چنان که از امام صادق(ع) منقول است که فرمودند:
«هنگامی که قائم(ع) خروج میکند، شخصی از «اصفهان» نزد آن حضرت میآید و معجزه حضرت خلیل الرّحمن، ابراهیم(ع) را تقاضا میکند؛ پس آن جناب دستور میدهد که آتش عظیمی برافروزند و این آیه را میخواند: «فسبحان الّذی بیده ملکوت کلّ شیء و إلیه ترجعون؛45 منزّه است آن خدایی که ملکوت هرچیزی به دست اوست و همه به سوی او بازگردانده میشوند.»
سپس داخل آتش میشود و آنگاه به سلامت از آن بیرون میآید. آن مرد ملعون این معجزه را انکار میکند و میگوید: این سحر است. پس آن حضرت به آتش دستور میدهد و او را میگیرد و میسوزاند. و میفرماید: این جزای کسی است که صاحب الزّمان و حجت الرّحمن را انکار نماید.»
8 ـ 8. ابراهیم(ع) مردم را به سوی خداوند فراخواند. قرآن مجید میگوید:
«و أذّن و فی النّاس بالحجّ؛46 و مردم را به حج فراخوان تا پیاده یا سوار بر شتران تکیده، از راههای دور نزد تو بیایند.»
و از حضرت امام باقر(ع) است که فرمودند:
«ابراهیم در میان مردم به حج بانگ زد و گفت: «ایّها الناس! من، ابراهیم خلیل الله هستم؛ خداوند شما را امر فرمود که حجّ این خانه را به جای آورید، پس شما حج به جای آورید. هرکس به حج میرود ـ تا روز قیامت ـ ابراهیم را اجابت کرده است.»47
قائم(ع) نیز مردم را به سوی خدا دعوت میکند.
9. شباهت به حضرت اسحاق(ع)
خداوند متعال، ولادت حضرت اسحاق(ع) را ـ پس از آنکه ساره از بچّهدار شدن مأیوس شده بود ـ بشارت داد، و فرمود:
زنش در حالی که ایستاده بود، بخندید، پس او را به اسحاق بشارت دادیم. (سارا) گفت: آیا میشود من بزایم در حالی که پیرزنی هستم و این شوهرم پیر (مردی) است. همانا این چیز شگفتی است.48
به ولادت حضرت قائم(ع) نیز بعد از آنکه مردم از ولادت ایشان مأیوس شدند، بشارت داده شد. چنان که عیسی بن الشیخ (یا مسیح) میگوید:
امام حسن عسکری(ع) با ما وارد زندان شدند. من در حقّ ایشان معرفت داشتم. به من فرمودند: «تو شصت و پنج سال و یک ماه و دو روز عمر داری.»
کتاب دعایی همراه من بود که در آن تاریخ ولادتم نوشته شده بود، وقتی به آن نگریستم، دیدم همانطور است که آن حضرت فرمودند. سپس فرمودند: «آیا اولاد داری؟» عرض کردم: نه. دست به دعا برداشتند که: «خدایا! فرزندی به او روزی کن که بازوی او باشد که فرزند، چه خوب بازویی است!» سپس به این بیت از شعر متمثّل شده و گفتند:
هرکه بازویی داشته باشد، حقوق پایمال شده خود را به دست میآورد، ذلیل آن کسی است که بازویی نداشته باشد.»
به آن حضرت عرض کردم: آیا شما فرزندی دارید؟
فرمودند: «آری به خدا سوگند! برای من فرزندی خواهد بود که زمین را از قسط و عدل پر میکند؛ امّا الآن فرزندی ندارم.» سپس (به این اشعار متمثّل شده) فرمودند:
«شاید روزی فرا رسد كه تو ببینی که فرزندانم، همچون شیرانی در کنارم نشستهاند.»
به راستی تمیم پیش از آنکه فرزندان زیادی را به دنیا آورد، روزگاری دراز در میان مردم تنها بود.»49
10. شباهت به حضرت لوط(ع)
فرشتگان بر حضرت لوط(ع) نازل شدند.
«قالوا یا لوط إنّا رسل ربّک لن یصلوا إلیک؛50
گفتند: ای لوط! همانا ما فرستادگان پروردگارت هستیم. هرگز ـ دست آزار ـ آنان به تو نمیرسد.»
فرشتگان برای یاری حضرت قائم(ع) خواهند آمد و کنیز حضرت ابومحمّد (امام عسکری)(ع) میگوید:
«وقتی سیّد ـ یعنی حضرت حجّت(ع) ـ متولّد شدند نور درخشنده ای دید که از آن حضرت آشکار شد و تا افق آسمان رفت و پرندگان سفیدی را دید که از آسمان فرود میآیند و بالهای خود را بر سر و صورت و بدن ایشان میکشند، سپس پرواز میکنند. وقتی به حضرت ابومحمّد(ع) این مطلب را گفتیم، خندیده و فرمودند: «اینها فرشتگانی هستند. آمدهاند تا به این مولود تبرّک جویند و اینها یاران او خواهند بود، هنگامی که قیام میکند.»51
و همچنین از شباهتهای حضرت قائم(ع) به حضرت لوط این است که لوط(ع) از بلاد فاسقان بیرون رفت؛ حضرت قائم(ع) نیز از بلاد فاسقان بیرون رفتند.
11. شباهت به حضرت یعقوب(ع)
«وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِیمٌ؛ 52
یعقوب(ع)، خداوند ـ پس از مدّتی طولانی ـ تفرّقش را جمع فرمود. حضرت قائم(ع) نیز، خداوند پریشانی و تفرّق آن حضرت(ع) را پس از مدّتی طولانیتر جمع خواهد ساخت. یعقوب(ع) برای یوسف آنقدر گریست تا اینکه چشمانش از اندوه سفید شد؛ در حالی که خشم خود را فرو میبرد.»
حضرت قائم(ع) نیز برای جدّشان، حضرت حسین(ع) گریستند، و در «زیارت ناحیه» فرمودهاند:
«به جای اشک بر تو خون میگریم.»
یعقوب(ع) منتظر فرج بود و میگفت:
«لا تیأسوا من روح الله إنّه لا ییأس من روح الله إلاّ القوم الکافرون؛53
حضرت قائم(ع) نیز منتظر فرج میباشند؛ چنان که روایات فراوانی شاهد بر این معنی است.»
12. شباهت به حضرت یوسف(ع)
1 ـ 12. یوسف(ع) زیباترین اهل زمان خود بود.
حضرت قائم(ع) نیز زیباترین اهل زمان خود میباشند.
2 ـ 12. «فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَيْهِ قَالُواْ يَا أَيُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَآ إِنَّ اللّهَ يَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ؛54
حضرت یوسف(ع) مدّتی طولانی غایب شد تا اینکه برادران بر او داخل شدند. پس آنها را شناخت؛ در حالی که آنها آن حضرت را نشناختند.»
حضرت قائم(ع) نیز از خلق غائب شده؛ در عین حالی که در میان آنها راه میروند و آنان را میشناسند؛ ولی آنها ایشان را نمیشناسند.
3 ـ 12. یوسف(ع) خداوند امرش را یک شبه اصلاح فرمود، که پادشاه «مصر» آن خواب را دید.
حضرت قائم(ع) نیز خداوند متعال امر آن حضرت(ع) را در یک شب اصلاح میفرماید، پس در آن یک شب یاران حضرتش را از بلاد دور جمع میکند.
امام باقر(ع) میفرمایند:
«در صاحب این امر شباهتی (سنّتی) از یوسف(ع) هست و آن اینکه خداوند عزّ و جل در یک شب امر او را اصلاح میفرماید.»55
و از پیغمبر اکرم(ص) مروی است که فرمودند:
«مهدی از ما اهل بیت است، خداوند امر او را در یک شب اصلاح میکند.»56
4 ـ 12. یوسف(ع) دچار زندان شد و گفت:
«ربّ السّجن أحبّ إلیّ ممّا یدعوننی إلیه؛57
[یوسف] گفت: پروردگارا! زندان برای من دوست داشتنیتر است از آنچه مرا به آن میخوانند و اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانی به سوی آنان خواهم گرایید و از [جمله] نادانان خواهم شد.»
در قائم(ع) نیز، مطابق حدیثی که از امام باقر(ع) آوردیم، چنین است:
«در صاحب این امر سنّتی از موسی و سنّتی از عیسی و سنّتی از یوسف و سنّتی از محمّد(ص) هست... و امّا سنّت از یوسف، زندان و غیبت است.»58
معنای این سخن آن است که دنیا با همه فراخی و زمین با همه پهناوریاش برای ولیّ عصر(عج) زندان شده؛ به طوری که از ستم معاندان و مخالفتشان ایمن نیست، از درگاه خداوند متعال میخواهیم که فرجش را تعجیل و خروج ایشان را سهل گرداند.
یوسف(ع) چند سال در زندان ماند.
قائم(ع)، ای کاش میدانستیم که چقدر در این زندان غیبت به سر خواهند برد و کی بیرون خواهند آمد.
5 ـ 12. یوسف(ع) از خاص و عامّ خودش غایب شد و از برادرانش مخفی ماند و امر او بر پدرش یعقوب مشکل شد با اینکه مسافت میان او، خاندان و شیعیانش نزدیک بود.
قائم (ع) نیز همین طور است. امام باقر(ع) در بیان شباهت حضرت قائم(ع) به جمعی از پیغمبران چنین میفرمایند:
«و امّا شباهت او به یوسف بن یعقوب(ع) غیبت از خاص و عام و مخفی بودن از برادران و پوشیده شدن امر او از پدرش، یعقوب پیغمبر(ع) با وجود نزدیک بودن مسافت بین آن حضرت با پدر و خاندان و پیروانش میباشد.»59
13. شباهت به حضرت خضر(ع)
1 ـ 13. خداوند عمر حضرت خضر(ع) را طولانی نموده و این موضوع نزد شیعه و سنّی مسلّم است و روایات بسیاری بر آن دلالت دارد؛ از جمله:
حضرت امام صادق(ع) در روایتی طولانی فرمودهاند:
«و امّا بنده صالح خضر(ع) را خداوند عمر طولانی عنایت فرمود، نه به خاطر نبوّتی که برایش تقدیر کرده باشد یا کتابی بر او نازل فرماید و نه آیینی که شرایع دیگر را نسخ نماید و نه برای امامتی که بندگان خود را به اقتدای به او ملزم سازد و نه اطاعتی که بر او فرض فرماید؛ بلکه چون در علم خداوند تبارک و تعالی گذشته بود که عمر قائم(ع) در دوران غیبت طولانی خواهد شد تا آنجا که بندگان او باور نکنند و آن عمر طولانی را انکار نمایند، خداوند عمر بنده صالح (خضر) را بدون سبب، طولانی ساخت؛ مگر به علّت استدلال به وسیله آن بر عمر قائم(ع) و تا اینکه دلیل و برهان معاندان را قطع نماید که مردم را برخداوند حجّتی نباشد».60
امام رضا(ع) نیز فرمودند:
«خضر(ع) از آب حیات آشامیده، پس او زنده است و نمیمیرد تا در صور دمیده شود و البتّه او نزد ما میآید و بر ما سلام میکند، صدایش شنیده میشود؛ ولی خودش دیده نمیگردد و او هرجا که نامش در میان آید، حاضر میشود، پس هرکه از شما او را یاد کرد، بر او سلام کند، او هر سال در مراسم حج حاضر است، تمام مناسک را انجام میدهد و در عرفه توقّف میکند و بر دعای مؤمنان آمین میگوید: و خداوند وحشت قائم ما را در هنگام غیبتش به او، به اُنس مبدّل میسازد و تنهاییش را به وسیله او برطرف مینماید.»61
2 ـ 13. نام خضر(ع)، بلیا است و برخی اسمهای دیگر را گفتهاند. علّت اینکه خضر نامیده شده این است که بر چوب خشکی نمینشست؛ مگر اینکه سبز میشد و نیز گفته شده که هرگاه نماز بگذارد، اطرافش سبز میشود62 و گفتهاند برای اینکه او در سرزمین سفیدی بود که به یک باره تکان خورد و سبز شد.
در نجم الثّاقب روایت شده که حضرت قائم(ع) به هر سرزمینی که بگذرند، سبز و پرگیاه میشود و آب از آنجا میجوشد، و چون از آنجا بروند، آب فرو میرود و زمین به حال خود برمیگردد.
3 ـ 13. خضر(ع)، خداوند متعال به او قدرت و نیرویی عنایت فرموده که به هر شکلی که بخواهد، درمیآید؛ چنان که امام صادق(ع) فرمودهاند.63
حضرت قائم(ع) را نیز خداوند همین قدرت را عنایت فرموده، روایات و حکایاتی که بر این معنی دلالت میکند، بسیار است.
4 ـ 13. حضرت خضر(ع) مأمور به علم باطن بود، چنان که به موسی(ع) گفت:
«إِنَّكَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِيَ صَبْرًا ٭ وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا؛64
تو هرگز نمیتوانی همپای من صبر كنی ٭ و چگونه میتوانی بر چیزی كه به شناخت آن احاطه نداری، صبر كنی؟»
قائم(ع) نیز مأمور به علم باطن است.
5 ـ 13. علّت كارهای حضرت خضر(ع) آشکار نشد؛ مگر بعد از آنکه خود آنها را فاش کرد.
علّت غیبت حضرت قائم(ع) آن طور که باید مکشوف نمیشود؛ مگر بعداز ظهور.
6 ـ 13. خضر(ع) هرسال در مراسم حج شرکت میکند و تمام مناسک را انجام میدهد.
حضرت قائم(ع) نیز هرسال در مراسم حج شرکت نموده و مناسک را به جای میآورند. که روایات مختلفی از معصومان(ع) بر این امر تصریح دارد.
پینوشتها:
برگرفته از کتاب مکیال المکارم در فوائد دعا برای حضرت قائم، ترجمه سید مهدی حائری قزوینی.
1. شیخ حّر عاملی، اثبات الهداه، ج 7، ص 357.
2. سوره بقره (2)، آیه 30.
3. سوره نور (24) آیه 55.
4. سوره زمر (39)، آیه 74.
5. سیّدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 146.
6. محمّدباقر مجلسی، همان، ج 11، ص 204.
7. همان، ج 101، ص 320.
8. سوره بقره(2)، آیه 31.
9. محمّد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 223.
10. سوره روم (30)، آیه 19.
11. محمّدباقر مجلسی، همان، ج 51، ص 54.
12. شیخ حّر عاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ص 308.
13. همان.
14. سوره مائده (5)، آیه 27.
15. شیخ صدوق، همان، ج 1، ص 320.
16. محمّد بن یعقوب کلینی، همان، ج 8، ص 114.
17. شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 430.
18. محمّد بن یعقوب کلینی، همان، ج 1 ، ص 514.
19. شیخ صدوق، همان، ج 1، ص 322.
20. سوره نوح(71)، آیه 26.
21. در بحارالانوار از پیامبر اکرم(ص) مروی است که فرمود: «قیامت برپا نخواهد شد مگر اینکه قائم از ما به پاخیزد، و آن هنگامی است که خداوند به او اجازه دهد. هرکس از او پیروی کند نجات یابد و هرآنکه از او تخلّف جوید هلاک گردد. ای بندگان خدا، خدا را، خدا را، که به سوی او بیایید هرچند بر روی برف و یخبندان باشد که او خلیفه خدا و خلیفه من است».
22. شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 385.
23. محمّد باقر مجلسی، همان، ج 53، ص 7.
24. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج 6، ص 519.
25. تفسیر قمی، ج 2، ص 51.
26. سوره قصص (28)، آیه 13.
27. کمال الدین، ج 2، ص 428.
28. بحارالأنوار، ج 51، ص 68.
29. سوره ذاریات (51)، آیه 42.
30. کمال الدّین، ج 1، ص 135.
31. سوره اعراف (7)، آیه 75.
32. همان.
33. سوره اعراف(7)، آیه 76.
34. کمال الدّین، ج 1، ص 136.
35. بحارالأنوار، ج 12، ص 19.
36. همان، ج 51، ص 27.
37. سوره مریم (19)، آیه 48.
38. سوره یوسف(12)، آیه 94.
39. کمال الدّین، ج 1، ص 142.
40. سوره بقره (2)، آیه 127.
41. علامه بحرانی، البرهان، ج 1، ص 153.
42. بحارالأنوار، ج 52، ص 338.
43. قطب راوندی، الخرائج، باب 13.
44. سوره انبیاء (21)، آیه 69.
45. سوره یس (36)، آیه 83.
46. سوره حج (23)، آیه 27.
47. البرهان، ج 1، ص 154؛ شیخ کلینی، کافی، ج 4، ص 205.
48. سوره هود(11)، آیات 71 و 72.
49. راوندی، خرائج و جرائح، ص 72.
50. سوره هود(11)، آیه 81.
51. شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 431.
52. سوره یوسف (12)، آیه 84.
53. سوره یوسف (12)، آیه 87.
54. همان، آیه 88.
55. شیخ صدوق، همان، ج 1، ص 329.
56. علّامه مجلسی، همان، ج 52، ص 280.
57. سوره یوسف(12)، آیه 33.
58. شیخ صدوق، همان، ج 1، ص 329.
59. همان، ج 1، ص 327.
60. شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 357.
61. همان، ج 2، ص 390.
62. همان، ج 2، ص 391.
63. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، 404.
64. سوره کهف (18)، آیات 68 و 67.
از تکفیری ها چه میدانید ؟
در حال حاضر یکی از عوامل مهم فتنه گری در منطقه جریان سلفی تکفیری است که در لباس دفاع از سنت، عملا در مسیر منافع غربیان گام برمی دارد.
در حضور این افراد در محافل و جوامع و انتشار آثار و فرآورده های فرهنگی آن در برخی از مراکز، باعث جلب توجه برخی از جوانان پرشور که از اقدامات سرکوبگرانه اشغالگران به ستوه آمده اند، شده است.
سیر تحول
سلفیها روایات خود را مستقیما از احمد بن حنبل (متولد ۲۴۱)، احمد بن تیمیه (متولد ۷۲۸)، ابن القیم الجوزیه(متولد ۷۵۱) و محمد بن عبدالوهاب تمیمی نجدی (متولد ۱۱۱۵-۱۲۰۶) میگیرند. سلفیه بعد از محمد بن عبدالوهاب به صورت یک شکل و ساختار سیاسی درآمد و هم پیمانی وی با محمد بن سعود پایه گذار حاکمیت آل سعود در عربستان به این روند تسریع بخشید. پیوند میان علما و حاکمان سعودی گرچه دچار تغییر و تحول شده است و شیوخ وهابی از برخی اختیارات خود از جمله بازداشت و امر قضا بازماندند اما در عین حال هنوز هم از وضعیت و جایگاه خوبی در نظام سیاسی سعودی برخوردار هستند. علاوه بر سرزمین حجاز، مصر نیز از تغییر و تحولات عقیدتی برکنار نماند و سلفی های این کشور با اقدامات و فعالیتهای حسن البناء و جنبش اخوان المسلمین، سیر جدید ی در آموزه های عقیدتی اهل سنت تجربه کردند و باب های جدیدی برای این گروه جهت گشودن روزنههای محدود اجتهاد باز شد. اما با مرگ زودهنگام حسن البناء جنبش اخوان المسلمین تحت تأثیر اندیشههای دو شخصیت، به نامهای ابوالاعلی مودودی و سید قطب قرار گرفت و آنها ضمن تثبیت روش پای بندی به متون دینی بر اساس دیدگاه های خاص فقهی خود، دیدگاه تکفیر را پی ریزی کردند.
سید قطب که تحت تأثیر اندیشه های ابن قیم جوزی در خصوص رفتار با اهل کتاب بود این اعتقاد را داشت که اهل کتاب تا زمانی که جزیه پرداخت می کنند می توانند در سرزمین های اسلامی با آرامش زندگی کنند در غیر این صورت مسلمانان باید با آنان به جهاد بپردازند. حمایت عربستان و کشورهای حاشیه ای خلیج فارس هماهنگی فراوانی میان سلفیون سنتی و جنبش اخوانالمسلمین ایجاد کرد. از سویی دیگر دیدگاه ضد سوسیالیسم سلفیون جدید به خصوص در جریان جنگهای نیروهای جهاد افغانستان با شوروی مورد توجه شیوخ وهابی عربستان قرار گرفت.
رشد جریان تکفیری
در نهایت سلفیه با اعلام تشکیل جبهه جهانی اسلام برای جهاد با یهودیان و صلیبیها به رهبری بنلادن عربستانی و ظواهری مصری بیش از پیش توجه به گرایشهای مبارزاتی را مورد توجه خود قرار داد. بی تردید حادثه ۱۱ سپتامبر نقطه عطف در تاریخ تحولات معاصر است. جریان اسلام سلفی که بعد از عربستان سعودی در قالب جنگجویان طالبانی ظاهر شده بود منافع بسیاری از کشورهای منطقه را به خطر انداخت.
قرائت خشن و متحجرانه از سنت نبوی و برداشت های ظاهری از آیات قرآن، طالبان را بر آن داشت که حتی برای مخالفان فکری و سیاسی خود نیز تعیین تکلیف کنند و رسالتی فراتر از قد و اندازه خود در نظر بگیرند. این جریان فکری خود را در محدوده جغرافیایی افغانستان محدود نکرد بلکه برای خود مسئولیت اشاعه تعالیم اسلام مبتنی بر قرائت سلفی به سایر کشورهای منطقه را در نظر گرفته بود. این گروه ضمن اختلاف نظر با سایر گروه های سنی، سرسختانه نسبت به شیعیان کینه می ورزید و به همین خاطر به مراتب سیاستی خشن در قبال آنان به کار برد. حوادث ۱۱ سپتامبر باعث ارتقای جایگاه راهبردی گروه های نظامی و شبه نظامی و محوریت قرار گرفتن تفکر القاعده شد. چنین پدیده ای از زمان پیدایش، عمدتا از سوی تفکر استراتژیک کاخ سفید مورد حمایت قرار گرفت اما بعدها با توجه به اصطکاک منافع آنان در منطقه، نزاعی عمیق میان آنان درگرفت و در نهایت باعث تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان شد.
علاوهبر افغانستان، یکی دیگر از مراکز رشد سلفی گری، لبنان است. جریان سلفی شام در دمشق توسط ناصرالدین الالبانی ظهور کرد. تفکر سلفی در اواخر دهه ۵۰ توسط تعدادی از طلاب مراکز دینی عربستان به لبنان راه یافت. مهمترین این افراد شیخ سالم الشهال و شیخ عبدالرزاق الزغبی بودند. این دو نفر طرابلس را به مرکز گسترش و ترویج تفکر سلفی در تمام مناطق لبنان تبدیل کردند. فعالیت سلفیها در لبنان از طرابلس شروع شد. از سال ۱۹۷۷ سلفیه به نحو چشمگیری توسط افرادی که محورشان شیخ سالم الشهال بود، فعال شد. در سال ۱۹۸۱ به صورت تشکیلات منظم و سازمان یافته، فعالیت خود را شروع و جمعیت نواه الجیش اسلامی را بنیان گذاری کردند. این تشکیلات در کنار سایر تشکیلات و نیروهای اسلامی سنی که عرصه را تحت سیطره خود داشتند از جمله جنبش توحید اسلامی یا جماعت اسلامی حضور کم رنگی داشتند. با فروپاشی جنبش توحید اسلامی بعد از حوادث طرابلس در سال ۱۹۸۵ سلفی ها امکان توسعه و گسترش بیشتری یافتند و توانستند ویژگیهای عقیدتی خود را به عنوان یک جماعت مستقل ابراز کنند. حضور آنان به طور متمرکز و قوی در طرابلس و برخی مناطق شمال از جمله عکار و الضنیه به چشم میخورد. در کل، مناطق شمال به علت استقرار اکثر شخصیتها و موسسات سلفی لبنانی برای سلفیها اهمیت خاص دارد. همچنین حوادث سالهای اخیر که در این مناطق بین دولت و سلفیها روی داده است مانند حوادث ظنیه، انفجار کلیساها و حمله به منافع غربیها و غیره و به تبع آن تحولات و اقدامات امنیتی دستگاههای دولتی، شمال را به پایگاه و مرکز تجمع سلفیها تبدیل کرده است.
در اواسط دهه ۹۰ جنبش سلفیه دستخوش بحرانها و حوادث تعیین کننده ای شد که به تضعیف فعالیت آن انجامید. زیرا دستگاه امنیتی لبنان به علت بمب گذاریها و جنایات و ترورهایی که پیروان این جنبش مرتکب میشدند آنها را تحت فشار قرار داد. پس از وقوع حوادث ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱ فشارهای امنیتی بر گروههای سلفی تشدید شد. با بررسی پراکندکی جمعیت ها، مدارس و مراکز آموزشی و دینی سلفیه و نیز ساخت مساجدی در روستاهای فقیر و استفاده از این مساجد برای تبلیغ مذهب سلفیه میتوان به روند گسترش چشمگیر سلفیها در شمال لبنان پی برد. حجم رشد و گسترش سلفیه را در این مناطق میتوان با انجام مقایسههای ساده دریافت. برای مثال از مجموع هفتاد مسجد در شهر طرابلس، ۱۶ مسجد متعلق به سلفیها است در حالی که دارالافتاء با وجود انبوه امامان تابع خود فقط ۱۳ مسجد و جنبش توحید و جماعت هر یک فقط ۷ مسجد را در اختیار دارند. در عکار حدود ۲۱۰ مسجد وجود دارد که در روستاها و شهرهای کوچک پراکنده اند. از این تعداد ۲۷ مسجد متعلق به وهابیها است که در آن به انجام وظایف نماز جماعت و تدریس میپردازند.
جریان مشکوک فتح الاسلام در لبنان و تحریکات نظامی این گروه در اردوگاه نهر البارد نیز ناشی از تلاشهای جریان های افراطی اهل سنت برای تاثیرگذاری در تحولات منطقه به خصوص لبنان بود. گزارش ها حاکی از آن بود رهبری این جریان به عهده فردی بنام “ابوخالد العلمه ” بود که سابقه عملیا ت تروریستی در عراق و همکاری با “ایمن الظواهری و زرقاوی ” را داشت. وی بواسطه برخی اقدامات خرابکارانه علیه شیعیان تحت تعقیب قرار گرفت و مدتی نیز در سوریه زندانی شد.
وی بعد از آزادی از زندان با همکاری یک اردنی فلسطینی تبار بنام شاکر العبیسی اقدام به تاسیس گروه فتح اسلام کرد. العبیسی که در سال ۱۹۷۰وارد سازمان فلسطینی فتح شده بود اما بعدها جزو گروه های شورشی علیه عرفات درآمد و در سال ۱۹۹۰به القاعده پیوست. وی در سوریه تحت تعقیب بود و در مدت سه سال در زندان به سر برد. العبیسی بعد از آزادی از زندان با زرقاوی ملاقات داشت و در نهایت بعد از توافق با العلمه گروهی با نام فتح الاسلام شکل گرفت. این گروه وارد خاک لبنان شد و اقدامات تروریستی متعددی را در این کشور مانند انفجار مینی بوس حامل مسافران، برهم زدن اعتصابات ضد سینوره و اختلاف بین شیعه و سنی انجام داد. پرونده گروه فتح الاسلام در نهایت با دخالت دولت سینیوره و خویشتن داری حزب الله لبنان بسته شد اما کارشناسان و صاحنظران سیاسی این تلاش ها را در راستای کاهش اقتدار حزب الله ارزیابی کردند. براساس نظر تحلیل گران، آنچه در لبنان روی داد بخشی از سناریوی ناتمام آمریکایی- اسرائیلی بود که در سیاست آزمون و خطا از زمان جنگ سی و سه روزه در سال گذشته با قوت بیشتر در حال تجربه شدن بود.
مسئله عراق
از دیگر نقاطی که، جریان تکفیری ها به صورت فعال در حوادث سیاسی نقش آفرینی می کنند سرزمین اشغال شده عراق است. در حال حاضر یک دولت شیعی در این کشور در راس امور اجرایی عراق قرار دارد اما حضور عناصر شیعی منافع برخی از سران منطقه، بعثی ها و گروه های تندروی سنی مذهب این کشور را به مخاطره انداخته است. با توجه به وجود خاطره هشت سال دفاع ایران از مرزهای خود و حمایت همه جانبه سران عرب منطقه از صدام حسین در جنگ تحمیلی، تصویری از دیکتاتور بعثی به عنوان سرداری مدافع عربیت و مذهب اهل سنت در برابر خطر عجم های شیعی مسلک در باور سنیان عراق و سایرکشورهای منطقه چنان نفوذ کرده بود که تصور می کردند حضور ایرانیان در عراق و برقراری پیوند مستحکم میان شیعیان منطقه، حیات سیاسی عرب و نفوذ مذهب اهل سنت را به خطر خواهد افکند. گذشته از این، چون حوادث پیش آمده باعث تضعیف حزب بعث شده بود برای رهایی از این تنگنا، اتحادی استراتژیک میان سنیان ناراضی و عناصر حزب بعث شکل گرفت. از بعد مذهبی نیز القاعده امکان بیشتری را برای جولان دادن در مناطق سنی نشین یافت. از این پس، روند خشونت در عراق شتاب بیشتری به خود گرفت و تکفیری ها در این کشور عرصه را برای اقدامات خود مناسب دیدند. گرچه وقوع جنگ مذهبی در خاورمیانه تازگی ندارد اما افزایش چنین نزاع هایی در پاکستان و عراق به یک نگرانی عمده تبدیل شده است و متاسفانه نشست های مشترک شیعه و سنی که آخرین آن کنفرانس مکه در مهره ماه ۸۵ بود نتیجه ای قابل ملاحظه دربر نداشته است.
یکی از عوامل مهم درگیری های خونین منطقه، بحث تکفیر شیعیان و مطرح کردن آن از سوی علما و روحانیون افراطی وهابی و سلفی است که باعث قربانی شدن بسیاری از شیعیان بی گناه در منطقه شده است. جالب اینجاست که به جای برخورد مناسب و معقولانه با این پدیده و اعلام برائت از اقدامات خشن و سرکوبگرایانه، در آذر ماه ۱۳۸۵ سی و هشت نفر از علمای سلفی عربستان سعودی در بیانیه ای ضمن ابراز تاسف از سقوط بغداد آن را توطئه مشکوک صلیبیون، روافض و صفویان دانستند و هدف از آن را حفاظت و حمایت از اشغالگران و تحدید نفوذ اهل سنت در منطقه و ایجاد هلال شیعه و تجزیه عراق به سه منطقه کردی، شیعی و سنی خواندند. کاملا مشخص بود که در این نوع تقسیم بندی روافض یعنی شیعیان، صفویان همان ایرانیان و اشغال گران نیز سربازان صلیبی هستند.
یکی از بهانه های مهم علمای اهل سنت برای بکارگیری حربه تکفیر علیه شیعیان بحث غلو در مورد ائمه اطهار است. توهین به صحابه و همسران پیامبر، عدم دخالت اهل سنت در مناصب سیاسی، ممانعت از احداث و تاسیس مسجد در برخی از مراکز شهری مدعیات سنیان در مورد حکومت شیعی ایران است. غربی ها نیز این اختلافات را از نظر دور نگه نداشته و ضمن ایجاد شرایط برای اختلاف انگیزی میان شیعه و سنی ترس موهم از اسلام را نیز مطرح کردند.
سازمان ها و جنبش های متعددی که حول محور القاعده در عراق فعالیت می کنند، عبارتند از:
۱- سازمان قاعده الجهاد فی بلاد الرافدین
این سازمان خطرناک ترین گروه تروریستی عراق است که اساس فعالیت های آن شامل بمب گذاری خودروها، ترور و آدم ربایی، کشتن بی گناهان، سربریدن و مثله کردن اجساد است. این سازمان ارتباط مستحکمی با سازمان های نظامی بعثی مثل “ارتش اسلامی عراق – گردان های ثوره العشرین ” دارد و با سازمان های تروریستی جهانی هم ارتباطات مستحکمی دارد. حوزه فعالیت این سازمان مناطقی چون انبار، موصل، تکریت، دیالی و حومه های جنوبی و شمالی و غربی بغداد است. ساختار نظامی آن را غیرنظامییان افراطی داخلی و خارجی تشکیل می دهد و از بدو تاسیس رهبری آن به عهده ابومصعب زرقاوی بود.
۲- ارتش انصار السنه
این جمع از سنی های افراطی تشکیل شده و اعضای آن را سنی های افراطی عراقی و غیرعراقی و برخی از عناصر رژیم سابق تشکیل می دهند. حوزه فعالیت این گروه مرکز و شمال عراق است و از هم پیمانان سازمان “قاعده الجهاد فی البلاد الرافدین “است. محمد الجحیشی از رهبران برجسته این گروه به حساب می آید.
۳- ارتش اسلامی عراق
این گروه از اسلام گرایان افراطی و عناصری از رژیم سابق تشکیل شده است. حوزه فعالیت این گروه مرکز عراق است ضمن اینکه در موصل و بصره هم هسته هایی دارد.
۴- حزب التحریر
هدف اعضای این گروه ایجاد حکومتی خلافتی در عراق و بیرون راندن کفار از عراق است. این گروه با سازمان “قاعده الجهاد فی بلاد الرافدین ” در ارتباط است و حوزه فعالیت آن دیالی و برخی از بخش های بغداد است.
۵- جیش الطائفه المنصوره
این گروه در اواخر ژوئیه ۲۰۰۵ ظهور کرد. پرتاب خمپاره به سمت زائران امام موسی کاظم در تاریخ ۱۳آگوست ۲۰۰۵ از سوی این گروه بر عهده گرفته شد و اولین بیانیه آن در تاریخ ۲۶ژولای۲۰۰۵ از طریق اینترنت منتشر شد و در آن ادعا شد که این گروه پس از سقوط رژیم صدام تاسیس شده است. فرمانده آن گروه “ابوعمر انصاری ” است و ابوسامه نیز سخنگوی این گروه است. حوزه فعالیت این گروه در مناطق الطارمیه المشاهده، التاجی، الطیفیه، و عویریج است.
۶- گروه یاران اهل سنت (مناصروا و اهل السنه)
این گروه در ژوئن ۲۰۰۵ظهور کرد و بیانیه تاسیس آن در تاریخ ۱۳ژوئن ۲۰۰۵ صادر شد و حوزه فعالیت آن گروه مرکز و جنوب عراق (بصره) است و در منطقه الدوره، بغداد و ابورشید هم فعالیت هایی دارد. این گروه انفجار کمربند انفجاری در مسجد شیعیان در جاده بغداد به بصره را که به کشته شدن ۴۶ غیرنظامی منجر شد و همچنین ربودن و قتل رییس اتحاد الکراتیه در بابل را که یک شیعه بود، بر عهده گرفت. علاوه بر این تعدادی از اعضای کادر سازمان بدر (سپاه پدر) در منطقه الطلیعه در مسیر بغداد به حله را به قتل رساند. گروه یاران اهل سنت قتل بیست نفر را که از منطقه الدوره در بغداد ربوده شده بودند و جسد آنان در تاریخ ۲ آگوست ۲۰۰۵ در منطقه المعالف در جنوب بغداد پیدا شد بر عهده گرفت.
۷- سپاه عمر
سازمان “قاعده الجهاد فی بلاد الرافدین ” در تاریخ ۵ژولای ۲۰۰۵ تشکیل این گروه را اعلام کرد و مدعی شد قتل اعضای کادر سازمان بدر توسط آن انجام شده است. رهبر این سازمان جمال التکریتی است که “ابواسلام ” نامیده می شود. او از عشیره البوناصر در تکریت و یکی از همکاران زرقاوی است این گروه تا تاریخ ۲۹ آگوست ۲۰۰۵ انجام ۲۰۰ عملیات ترور و ترور تعداد زیادی از اعضای جنبش های اسلامی و ملی از جمله منشی دفتر عادل عبدالمهدی و مدیر دفتر احمد چلبی را بر عهده گرفته است. انفجار ساختمان موسسه شهید محراب در تلعفر در تاریخ ۲۳ ژولای۲۰۰۵ نیز از سوی این گروه بر عهده گرفته شد.
۸- گروه الانصار وابسته به گردان انتحاری براء بن مالک
گروه گردان براء بن مالک مسئولیت ۱۱ عملیات در فاصله زمانی ۹ژوئن۲۰۰۶ تا ۲۹ژوئن۲۰۰۶ و ?? عملیات در فاصله زمانی ۲۰ تا ۱۷ژولای۲۰۰۶ از جمله یک خودروی بمبگذاری شده وانفجار یک کمربند انفجاری را بر عهده گرفت.
۹- جیش محمد (الحق)
شامل مجموعه ای از تکفیری ها و بعثی ها و طرفدار تبعیض نژادی بر اساس انتسابهای عشیره ای است. این گروه برای بازگرداندن حزب بعث اقدام می کند و شعار آن “حکومت برای اعراب سنی عراق است ” بوده است.
۱۰- گروه ابوایمن
حوزه فعالیت این گروه در موصل و فلوجه است. این گروه در فعالیت های خود به تجربه تکفیری هایی متکی است که در گذشته عضو ارتش عراق بودند و دوره هایی را در مدائن واقع در بغداد برگزار می کنند.
۱۱- گردان زبیر بن عوام
حوزه فعالیت این گروه مناطق ابوغریب، الرضوائیه، خان ضاری و الزیدان است و رهبر آن ابوزبیده البابلی است. این گروه در تاریخ ۲۶ سپتامبر۲۰۰۵ بیعت خود را با سازمان قاعده الجاد فی بلاد الرافدین اعلام کرد ولی در گذشته به گردان های ثوره العشرین وابسته بود. شیوه کاری آن بهکارگیری خودروهای بمبگذاری شده، بمبگذاری و پرتاب موشک است.
۱۲- گردان حسن بصری
این گروه در تاریخ ۳۱سپتامبر۲۰۰۵ بیعت خود را با القاعده در عراق اعلام کرد و حوزه فعالیت آن در ابوالخطیب، الامتحیه و الزبیر است. گروه یاد شده در بصره عملیات های تروریستی را بر ضد نیروهای نظامی انگلیسی و عراقی و غیرنظامیان شیعه انجام داده است و شیوه کاری آن بمب گذاری، خودروهای بمب گذاری شده، عملیات انتحاری و ترور است. گردان حسن بصری برای اولین مرتبه بین آگوست و سپتامبر ۲۰۰۴ظهور کرد و اعضای آن از عشیره غائم بصره هستند که رویکردی تروریستی دارد. رهبر این گروه ابوحذیفه عراقی است و بین سپتامبر ۲۰۰۴ تا مارس ۲۰۰۵ این گروه مسئولیت ۲۴ حمله از جمله ۱۶ مورد بمبگذاری و عملیات های ترور متعددی را در بصره بر عهده گرفت.
داستان بنای مسجد مقدس جمکران
مهمترین پایگاه شیعیان شیفته و عاشقان دل سوخته حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، مسجد مقدس جمکران، در شش کیلومترى شهر مذهبى قم است. مطابق آمار، همه ساله، بیش از پانزده میلیون عاشق دل باخته، از سر تا سر میهن اسلامى و جهان، در این پایگاه معنوى، گرد مى آیند، نماز تحیّت مسجد و نماز حضرت صاحب الزمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف، را در این مکان مقدس به جاى مىآورند، با امام غایب از ابصار و حاضر در امصار و ناظر بر کردار، رازِ دل مىگویند، استغاثه مىکنند، نداى «یا بن الحسن!» سر مىدهند، از مشکلات مادّى و معنوى خود سخن مىگویند، با دلى خونبار، از طولانى شدن دوران غیبت، شکوهها مىکنند.
تاریخچه تفصیلى
مهمترین پایگاه شیعیان شیفته و عاشقان دل سوخته حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، مسجد مقدس جمکران، در شش کیلومترى شهر مذهبى قم است. مطابق آمار، همه ساله، بیش از پانزده میلیون عاشق دل باخته، از سر تا سر میهن اسلامى و جهان، در این پایگاه معنوى، گرد مىآیند، نماز تحیّت مسجد و نماز حضرت صاحب الزمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف، را در این مکان مقدس به جاى مىآورند، با امام غایب از ابصار و حاضر در امصار و ناظر بر کردار، رازِ دل مىگویند، استغاثه مىکنند، نداى «یا بن الحسن!» سر مىدهند، از مشکلات مادّى و معنوى خود سخن مىگویند، با دلى خونبار، از طولانى شدن دوران غیبت، شکوهها مىکنند.
آنان که از شناخت عمیقترى برخوردارند، به هنگام تشرف به این پایگاه ملکوتى، همه حوائج شخصى خود را فراموش مىکنند و همه مشکلات دست و پاگیر زندگى را به فراموشى مىسپارند و تنها «ظهور سراسر سرور منجى بشر، امام ثانى عشر، حضرت ولى عصر، روحى و ارواح العالمین فداه» را مسئلت مىکنند؛ زیرا، اگر این حاجت برآورده شود، دیگر مشکلى نخواهد ماند، و اگر این حاجت روا نشود، حلّ دیگر مشکلات، مشکل اساسى را حل نخواهد کرد.
تاریخچه مسجد مقدس جمکران
آن چه مسلم است، این است که این مسجد، بیش از یک هزار سال پیش به فرمان حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، در بیدارى، نه در خواب تأسیس گردید و در طول قرون و اعصار، پناهگاه شیعیان و پایگاه منتظران و تجلّىگاه حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) بوده است.
علامه بزرگوار، میرزا حسین نورى، (متوفاى ۱۳۲۰ هجری) در کتاب ارزشمند نجم الثاقب که به فرمان میرزاى بزرگ، آن را تألیف کرد و میرزاى شیرازى، در تقریظ خود، از آن ستایش فراوان کرد و نوشت: «براى تصحیح عقیده خود، به این کتاب مراجعه کنند تا از لمعانِ انوار هدایتاش، به سر منزل یقین و ایمان برسند» تاریخچه تأسیس مسجد مقدس جمکران را به شرح زیر آورده است:
شیخ فاضل، حسن بن محمد بن حسن قمی، معاصر شیخ صدوق، در کتاب تاریخ قم از کتاب مونس الحزین فی معرفة الحق و الیقین ـ از تألیفات شیخ صدوق ـ بناى مسجد جمکران را به این عبارت نقل کرده است:
شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی می گوید:
شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان ۳۷۳ هجری، در سراى خود خفته بودم که جماعتى به درِ سراى من آمدند. نصفى از شب گذشته بود. مرا بیدار کردند و گفتند: «برخیز و امر امام محمد مهدى صاحب الزمان ، صلوات الله علیه را اجابت کن که ترا مىخواند».
حسن بن مثله مىگوید: «من، برخاستم و آماده شدم» چون به در سراى رسیدم، جماعتى از بزرگان را دیدم. سلام کردم. جواب دادند و خوشآمد گفتند و مرا به آن جایگاه که اکنون مسجد (مقدس جمکران) است، آوردند».
چون نیک نگاه کردم، دیدم تختى نهاده و فرشى نیکو بر آن تخت گسترده و بالشهاى نیکو نهاده و جوانى سى ساله، بر روى تخت، بر چهار بالش، تکیه کرده، پیر مردى در مقابل او نشسته، کتابى در دست گرفته، بر آن جوان مىخواند.
بیش از شصت مرد که برخى جامه سفید و برخى جامه سبز بر تن داشتند، برگرد او روى زمین نماز مىخواندند.
آن پیر مرد که حضرت خضر (علی نبینا و آله و علیه السلام) بود، مرا نشاند و حضرت امام (علیه السلام) مرا به اسم خواند و فرمود: «برو به حسن بن مسلم بگو: «تو، چند سال است که این زمین را عمارت مىکنى و ما خراب مىکنیم. پنج سال زراعت کردى و امسال دیگر باره شروع کردی، عمارت میکنی، رخصت نیست که تو دیگر در این زمین زراعت کنی، باید هرچه از این زمین منفعت بردهای، برگردانی تا در این موضع مسجد بنا کنند».
به حسن بن مسلم بگو: «این جا، زمین شریفی است و حق تعالی این زمین را از زمینهای دیگر برگزیده و شریف کرده است، تو آن را گرفته به زمین خود ملحق کردهای! خداوند، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبّه نشدهای! اگراز این کار بر حذر نشوی، نقمت خداوند، از ناحیهای که گمان نمیبری بر تو فرو میریزد».
حسن بن مثله عرض کرد: «سیّد و مولای من! مرا در این باره، نشانی لازم است؛ زیرا مردم سخن مرا بدون نشانه و دلیل نمیپذیرند».
امام (علیه السلام) فرمود: «تو برو رسالت خود را انجام بده، ما در این جا علامتی میگذاریم که گواه گفتار تو باشد. برو به نزد سیّد ابوالحسن، و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و منفعت چند ساله را از او بگیرد و به دیگران دهد تا بنای مسجد بنهند، و باقی وجوه را از رهق به ناحیة اردهال که ملک ما است، بیاورد، و مسجد را تمام کند، و نصفِ رهق را بر این مسجد وقف کردیم که هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد کنند.
مردم را بگو تا به این موضع رغبت کنند و عزیز بدارند و چهار رکعت نماز در این جا بگذارند: دو رکعت تحیّت مسجد، در هر رکعتی، یک بار «سورة حمد» و هفت بار سورة «قل هو الله احد» (بخوانند) و تسبیح رکوع و سجود را، هفت بار بگویند.
و دو رکعت نماز صاحب الزمان بگذارند، بر این نسق که در (هنگام خواندن سورة)حمد چون به «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین» برسند، آن را صد بار بگویند، و بعد از آن، فاتحه را تا آخر بخوانند. رکعت دوم را نیز به همین طریق انجام دهند. تسبیح رکوع و سجود را نیز هفت بار بگویند. هنگامی که نماز تمام شد، تهلیل (یعنی، لا إله الاّ الله) بگویند و تسبیح فاطمة زهرا(علیها السلام) را بگویند. آن گاه سر بر سجده نهاده، صد بار صلوات بر پیغمبر و آلاش، صلوات الله علیهم، بفرستند».
و این نقل، از لفظ مبارک امام (علیه السلام) است که فرمود:
«فَمَنْ صلاّهما، فکأنّما صلّی فی البیت العتیق».
هرکس، این دو رکعت (یا این دو نماز) را بخواند، گویی در خانة کعبه آن را خوانده است.
حسن بن مثله میگوید: «در دل خود گفتم که تو این جا را یک زمین عادی خیال میکنی، این جا مسجد حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) است».
پس آن حضرت به من اشاره کردند که برو!
چون مقداری راه پیمودم، بار دیگر مرا صدا کردند و فرمودند: «در گلّة جعفر کاشانی چوپانـ بُزی است، باید آن بز را بخری. اگر مردم پولاش را دادند، با پول آن خریداری کن، و گرنه پولاش را خودت پرداخت کن. فردا شب آن بُز را بیاور و در این موضع ذبح کن. آن گاه روز چهارشنبه هجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بُز را بر بیماران و کسانی که مرض صعب العلاج دارند، انفاق کن که حق تعالی همه را شفا دهد.
آن بُز، ابلق است. موهای بسیار دارد. هفت نشان سفید و سیاه، هر یکی به اندازة یک درهم، در دو طرف آن است که سه نشان در یک طرف و چهار نشان در طرف دیگر آن است».
آن گاه به راه افتادم. یک بار دیگر مرا فرا خواند و فرمود: «هفت روز یا هفتاد روز ما در اینجاییم.
حسن بن مثله میگوید: «من، به خانه رفتم و همة شب را در اندیشه بودم تا صبح طلوع کرد. نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن داستان را با او در میان نهادم.
همراه علی منذر، به جایگاه دیشب رفتیم. پس او گفت: «به خدا سوگند که نشان و علامتی که امام (علیه السلام) فرموده بود، این جا نهاده است و آن، این که حدود مسجد، با میخها و زنجیرها مشخص شده است».
آن گاه به نزد سیّد ابوالحسن الرضا رفتیم. چون به سرای وی رسیدیم غلامان و خادمان ایشان گفتند:
«شما از جمکران هستید؟» گفتیم: «آری». پس گفتند: «از اول بامداد، سید ابوالحسن در انتظار شما است».
پس وارد شدم و سلام گفتم. جواب نیکو داد و بسیار احترام کرد و مرا در جای نیکو نشانید. پیش از آن که من سخن بگویم، او سخن آغاز کرد و گفت: «ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم. شخصی در عالم رؤیا به من گفت:
«شخصی به نام حسن بن مثله، بامدادان از جمکران پیش تو خواهد آمد، آن چه بگوید اعتماد کن وگفتارش را تصدیق کن که سخن او، سخن ما است. هرگز، سخن او را ردّ نکن». از خواب بیدار شدم و تا این ساعت در انتظار تو بودم.
حسن بن مثله، داستان را مشروحاً برای او نقل کرد. سید ابوالحسن، دستور داد بر اسبها زین نهادند. سوار شدند. به سوی دِه (جمکران) رهسپار گردیدند.
چون به نزدیک دِه رسیدند، جعفر شبان را دیدند که گلهاش را در کنار راه به چرا آورده بود. حسن بن مثله، به میان گله رفت آن بز که از پشت سر گله من آمد، به سویش دوید. حسن بن مثله، آن بُز را گرفت و خواست پولش را پرداخت کند که جعفر گفت: «به خدا سوگند! تا به امروز، من این بز را ندیده بودم و هرگز در گلة من نبود، جز امروز که در میان گله، آن را دیدم و هرچند خواستم که آن رابگیرم، میسّر نشد».
پس آن بُز را به جایگاه آوردند و در آن جا سر بریدند.
سید ابوالحسن الرضا به آن محل معهود آمد و حسن بن مسلم را احضار کرد و منافع زمین را از او گرفت.
آن گاه وجوه رهق را نیز از اهالی آن جا گرفتند و به ساختمان مسجد پرداختند و سقف مسجد را با چوب پوشانیدند.
سید ابوالحسن الرضا، زنجیرها و میخها را به قم آورد و در خانة خود نگهداری کرد. هر بیماری صعب العلاجی که خود را به این زنجیرها میمالید، در حال، شفا مییافت.
ابوالحسن الرضا وفات کرد و در محلة موسویان (خیابان آذر فعلی) مدفون شد، یکی از فرزنداناش بیمار گردید. داخل اطاق شده سر صندوق را برداشت زنجیرها و میخها را نیافت».
منبع شناسی مسجد جمکران
منابع تأسیس مسجد مقدس جمکران به فرمان حضرت صاحب الزمان، ارواحنا فداه بر اساس تسلسل زمانی، به شرح زیر است:
۱٫ نخستین کسی که این مطالب را در کتاب خود آورده، ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه، مشهور به شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱هجری) است. ایشان، مشروح آن را در کتاب مونس الحزین فی معرفة الحق و الیقین درج کرده است.
باتوجه به این که تأسیس این مسجد در عصر شیخ صدوق ؛ واقع شده، و ایشان در قم زندگی میکرد، طبعاً همة جزئیات آن را بدون واسطه از حسن بن مثله، و سیّد ابوالحسن الرضا و دیگر شاهدان عینی، شنیده و نقل کرده است.
کتاب مونس الحزین، همانند دهها اثر گران بهای دیگر شیخ صدوق، در طول زمان، از بین رفته و به دست ما نرسیده است.
۲٫ حسن بن محمد بن حسن قمی، معاصر شیخ صدوق، صاحب کتاب گران سنگ تاریخ قم، شرح آن واقعه را از کتاب شیخ صدوق نقل کرده است.
کتاب تاریخ قم در عصر شیخ صدوق، به سال ۳۷۸ هجری، در بیست باب به رشتة تحریر درآمده است.
۳٫ حسن بن علی بن حسن بن عبدالملک قمی، به سال ۸۶۵ هجری آن را به فارسی ترجمه کرده است.
۴٫ متن عربی کتاب، به دست مولی محمد باقر مجلسی، (متوفای ۱۱۱۰ هجری) نرسیده، ولی ترجمة فارسی آن به دست ایشان رسیده و احادیث مربوط به قم را در جلد «السماء و العالم» از آن روایت کرده است.
۵٫ سید نعمت الله جزائری، صاحب انوار نعمانیه (متوفای ۱۱۱۲هجری) ترجمة فارسی آن را دیده و داستان تأسیس مسجد مقدس جمکران را با خط خود، از آن استنساخ کرده است.
۶٫ شاگرد فرزانة علامه مجلسی، میرزا عبدالله افندی، (متوفای ۱۱۳۰هجری) نسخهای از ترجمة فارسی آن را در بیست باب، در قم مشاهده کرده و گزارش آن را در تألیف گران بهای خود آورده و تصریح کرده که این ترجمه، به سال ۸۶۵ هجری، به دستور خواجه فخرالدین ابراهیم، انجام یافته است.
۷٫ سید امیر محمد اشرف، معاصر و شاگرد علامه مجلسی، صاحب کتاب فضائل السادات (متوفای ۱۱۴۵هجری) متن عربی آن را دیده و از آن نقل کرده است.
۸٫ سید محمد بن محمد هاشم رضوی قمی، به سال ۱۱۷۹ هجری، بنا به خواهش محمد صالح معلم قمی، کتابی در این رابطه تألیف کرده و آن را خلاصة البلدان نام نهاده است. این کتاب، احادیث مربوط به شرافت قم و تاریخچة تأسیس مسجد مقدس جمکران رادر بر دارد.
۹٫ شایستة تأمل است که آقا محمد علی کرمانشاهی، فرزند وحید بهبهانی، (متوفای ۱۲۱۶ هجری) به متن عربی تاریخ قم دست رسی داشته و در حاشیة خود بر کتاب نقد الرجال تفرشی، شرح حال «حسن بن مثله» و خلاصة داستان تأسیس مسجد مقدس جمکران را به نقل از متن عربی آن آورده است.
۱۰٫ محقق و متتبع بینظیر، میرزا حسین نوری، موفای ۱۳۲۰هجری، پس از جست و جوی فراوان، به هشت باب از ترجمة تاریخ قم دست یافته (جنة المأوی، ص ۴۷ و بحار، ج ۵۳، ص ۲۳۴) و مشروح داستان تأسیس مسجد مقدس جمکران را از ترجمة تاریخ قم، از روی دست خط سید نعمت الله جزائری، در آثار ارزشمند خود آورده است:
۱٫ جنة المأوی، چاپ بیروت، دار المحجة البیضاء، ۱۴۱۲هجری، ص ۴۲ ـ ۴۶٫
۲٫ همان، به پیوست، بحار الانوار، چاپ بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۳ هجری، ج ۵۳، ص ۲۳۰ ـ ۲۳۴٫
۳٫ نجم ثاقب، چاپ تهران، علمیة اسلامیه، بیتا، ص ۲۱۲ ـ ۲۱۵٫
۴٫ کلمة طیبه، چاپ سنگی، بمبئی، ۱۳۰۳ هجری، ص ۳۳۷٫
۵٫ مستدرک الوسائل، چاپ قم، مؤسسة آل البیت : ، ۱۴۰۷ هجری، ج ۳، ص ۴۳۲ و ۴۴۷٫
۱۱٫ شیخ محمد علی کچویی قمی (متوفای ۱۳۳۵هجری) مشروح آن را از کتابهای خلاصة البلدان، نجم ثاقب، کلمة طیّبه، در کتاب ارزشمند أنوار المشعشعین، چاپ قم، کتابخانة آیة الله مرعشی، ۱۴۲۳ هجری، ج اول، ص ۴۴۱ ـ ۴۴۹ (چاپ سنگی ۱۳۲۷ هجری، جلد اول، ص ۱۸۴ ـ ۱۸۹)، نقل کرده است.
۱۲٫ حاج شیخ علی یزدی حائری (متوفای ۱۳۳۳هجری) مشروح آن را در کتاب الزام الناصب، چاپ بیروت، مؤسسة اعلمی، ۱۳۹۷ هجری، جلد دوم، ص ۵۸ ـ ۶۲، به نقل از محدث نوری، از ترجمه تاریخ قم آورده است.
۱۳٫ همة کسانی که بعد از محدث نوری دربارة تاریخ قم کتاب نوشتهاند، مشروح داستان تأسیس مسجد مقدس جمکران را از ایشان نقل کردهاند. شیخ محمد حسن ناصر الشریعه، متوفای ۱۳۸۰ هجری، در تاریخ قم، چاپ قم، مؤسسة مطبوعاتی دار العلم ۱۳۴۲ شمسی، ص ۱۴۷ ـ ۱۵۶، یکی از آن افراد است.
۱۴٫ همة علمای معاصر که در این رابطه کتاب نوشتهاند، همانند علامة معاصر آیة الله حاج شیخ محمد غروی، در کتاب گران سنگ المختار من کلمات الامام المهدی ۷ ، چاپ قم، ۱۴۱۴ هجری، جلد یکم، ص ۴۴۰ ـ ۴۴۸، نیز به این واقعه اشاره کرده است.
۱۵٫ در این اواخر، در کتابهای مستقل و مستندی ـ مانند موارد زیر ـ به شرح و بسط داستان تأسیس مسجد مقدس جمکران پرداخته شده است:
۱٫ تاریخ بنای مسجد جمکران
۲٫ تاریخ مسجد مقدس جمکران
۳٫ تاریخچة بنای مسجد جمکران
۴٫ توجه امام زمان به مسجد جمکران
۵٫ توشة مسجد جمکران
۶٫ در بارگاه منتظر
۷٫ در حریم جمکران
۸٫ سیمای مسجد جمکران
۹٫ فیض حضور برای گمشدگان
۱۰٫ مباحثی چند دربارة مسجد جمکران
۱۱٫ مسجد مقدس جمکران
۱۲٫ مسجد جمکران المقدس
۱۳٫ مسجد صاحب الزمان
۱۴٫ معجزهای مسجد جمکران
برای کسب معلومات وسیعتر در مورد آثار یاد شده، به کتابنامه حضرت مهدی (عج) تحت عناوین فوق، مراجعه فرمایید.
پیشگویی امیرمؤمنان (علیه السلام) از مسجد مقدس جمکران
مطابق نقل خلاصة البلدان از کتاب مونس الحزین شیخ صدوق، امیرمؤمنان (علیه السلام) از مسجد مقدس جمکران سخن گفته است.
محمد بن محمد بن هاشم حسینی رضوی قمی، به تقاضای مولی محمد صالح قمّی، به سال ۱۱۷۹هجری، دربارة فضیلت شهر قم و تاریخچه تأسیس مسجد مقدس جمکران، کتاب ارزشمندی تألیف و آن را خلاصة البلدان نام نهاده است.
شیخ آقا بزرگ تهرانی، این کتاب را مشاهده کرده و گزارش آن را در الذریعه آورده است.
مرحوم کاتوزیان، این کتاب را در اختیار داشته که فرازهایی از آن را در کتاب أنوار المشعشعین آورده است.
وی در این رابطه، حدیثی از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) آورده که فرازهایی از آن را در این جا میآوریم ( علاقه مندان به تفصیل بیشتر می توانند به کتاب انوار المشعشعین مراجعه نمایند) او میگوید:
در کتاب خلاصة البلدان از کتاب مونس الحزین ـ از تصنیفات شیخ صدوق با سند صحیح و معتبر، از امیرمؤمنان (علیه السلام) روایت کرده که خطاب به حذیفه فرمود: «ای پسر یمانی! در اول ظهور، خروج نماید قائم آل محمد (علیه السلام) از شهری که آن را قم گویند و مردم را دعوت به حق میکند، همة خلائق از شرق و غرب، به آن شهر روی آورند و اسلام، تازه شود…
ای پسر یمانی! این زمین مقدس است، از همة لوثها، پاک است…
عمارت آن، هفت فرسنگ در هشت فرسنگ باشد. رایت وی بر این کوه سفید بزنند، به نزد دهی کهن، که در جنب مسجد است، و قصری کهن ـ که قصر مجوس است ـ و آن را «جمکران» خوانند. از زیر یک منارة آن مسجد بیرون آید، نزدیک آن جا که آتش خانة گبران بوده…».
از این حدیث شریف، استفاده میشود به طوری که مسجد سهله در دوران ظهور حضرت بقیة الله، اروحنا فداه، پایگاه آن حضرت خواهد بود، مسجد مقدس جمکران نیز در عصر ظهور، جایگاه خاصّی دارد و پایگاه دیگری برای آن حضرت است.
مرحوم کاتوزیان، پس از نقل متن کامل حدیث، به شرح و تفسیر آن پرداخته، دربارة کوه سفید و قصر مجوس و دیگر تعبیرهایی که در حدیث شریف آمده و ما به جهت اختصار نیاوردیم، به تفصیل سخن گفته است.
خوانندگان گرامی، توجه دارند که احادیث ملاحم، چندان نیازی به تحقیق در سند ندارند؛ زیرا معصومان : که با سرچشمة وحی مربوط بودند، شخص دیگری نمیتوانست خبری بگوید که صدها سال بعد تحقق پیدا کند.
روزی که امیرمؤمنان (علیه السلام) به حذیفه از مسجد جمکران خبر میداد، در سرزمین حجاز، عراق، کمتر کسی نام قم را شنیده بود، لذا میبینیم که در احادیث فراوانی، به هنگام بحث از قم، به «در نزدیکی ری» تعبیر شده تا به این وسیله، موقعیت جغرافیایی شهر قم، برای اصحاب ائمه : روشن گردد.
از این رهگذر، احتمال نمیرود که احدی از مردم حجاز، نام جمکران را به عنوان یکی دهات قم شنیده باشد.
نکات ریزی که در مورد قصر مجوس و آتش خانة گبران آمده، مطلبی نبود که در حجاز و عراق، کسی از آن آگاه باشد.
به هنگام صدور این حدیث از مولای متقیان (علیه السلام) ، کسی نمیتوانست پیش بینی کند که کنار ده جمکران، در آینده، مسجدی ساخته خواهد شد و با حضرت بقیة الله (علیه السلام) که روز متولد نشده بود، ارتباط خواهد داشت.
هنگامی که شیخ صدوق، این حدیث را در کتاب مونس الحزین درج میکرد، بدون دید، این مسجد، مناره نداشت.
هنگامی که صاحب خلاصة البلدان، در قرن دوازدهم، این حدیث را از مونس الحزین نقل میکرد باز هم مسجد مقدس جمکران، منارهای نداشت؛ زیرا، برای نخستین بار، در سال ۱۳۱۸ هجری، یک مناره در زاویة جنوب شرقی مسجد ساخته شد.
هنگامی که مرحوم کاتوزیان، این حدیث را در کتاب انوار المشعشعین مینوشت، مسجد جمکران، فقط یک مناره داشت و تا چند سال پیش نیز به همین منوال بود، ولی در حدیث آمده است که «از زیر یک منارة آن، مسجد بیرون آید».
این تعبیر، صریح است در این که به هنگام ظهور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه، مسجد مقدس جمکران، بیش از یک مناره خواهد داشت، در حالی که به هنگام چاپ کتاب ۱۳۲۷ هجری) مسجد، فقط یک مناره داشت.